۱۳۸۸ خرداد ۱۶, شنبه

یادداشت میکردم
یادداشت میکنم
یادداشت خواهم کرد

۱۳۸۸ فروردین ۲۲, شنبه

بودن

زین پس ، باید نوشت . باید شروع کرد . باید آغاز بود بر پایان . باید لذت برد ، باید راحت بود ، باید بود . با هم بود ، در هم بود ، کنار هم بود ، بودن را باید صرف کرد .

۱۳۸۷ بهمن ۲۶, شنبه

همیشگی ؟

نوشتن متن ، کاری نیست که آدم بتونه همیشه انجام بده ، ولی هر از گاهی میتونه انجام بده ، این از همون هر از گاهی هاست .. حرفی برای زدن نیست ، ولی برای خالی نبودن عریضه آدم یادداشت میکنه .. شاید برای اینکه یادش بمونه ، گفتن ذهنیات ، هرچند چرند ، میتونه دلیل بودن باشه .. دلیل هستن ، دلیل زندگی ... من فکر میکنم .. پس هستم ، به چی ؟ فهمیدید به منم بگید ...

۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

خوشبختی

خوشبختی یعنی ؟!
قدم زدن توی برف صبحگاهی وقتی که هوا تازه داره روشن میشه و تنهایی ؟
صبح که میری سر کار و برف میاد و داری به عالم و آدم فحش میدی که چرا با ترافیک این روز قشنگ و خراب میکنند ؟
ظهر که زیر برف به کسی که دوست داری زنگ میزنی تا توی این لحظه خوب همراهت باشه ؟
عصر که ناخودآگاه توی راه خونه میفهمی میتونی با کسی که دوست داری زیر برف قدم بزنی ؟
یا شب که نه زیر برف تونستی قدم بزنی ، نه دیگه برفی مونده که بخوای ازش لذت ببری ، نه لذتی بردی ... شب شده ، باید بخوابی ، برفا همه آب شدند ... پس بخواب .. تا سال دیگه باید صبر کنی .
پ.ن. خوشبختی یعنی ؟؟؟

۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه

Dream

رویا
رویا
رویا
رویا
رویا
رویا
کابوس

۱۳۸۷ دی ۲۱, شنبه

بیا

آی یارُم بیا ، دلدارُم بیا ، دل میل تو داره ، سزاوارُم بیا
دلبر جانُمه
ماه تابانُمه
به پیش من
بیا بیا
آی یارُم بیا ، دلدارُم بیا ، دل میل تو داره ، سزاوارُم بیا
از بدخشانُمه
آرام جانُمه
به پیش من آ
بیا بیا
آی یارُم بیا ، دلدارُم بیا ، دل میل تو داره ، سزاوارُم بیا

محسن نامجو - کیوسک /.... شاید هم کیوسک - محسن نامجو

انقدر اینو گوش دادم تا اومد دیگه :)

۱۳۸۷ دی ۲۰, جمعه

بعد از مدتها

میای بنویسی ، بگی بابا میخوام بنویسم .. میبینی سوژه نداری :) بعد همینو میکنی سوژه و به خودت میخندی ! که حتی انقدر مغزت کار نمیکنه که یه مشت چرندیات بیای اینجا بنویسی دل مردم خوش باشه .. مردم ؟ کدوم مردم راستی ؟ مگه اینجا غیر از خودت بیننده ای هم داره ؟! اصلاً از اینکه فکر کنی چه قشری میاند اینجا بخونند اراجیف تورو و آخرشم بگند بابا روانیه با این خزعبلاتش خندت میگیره ... خوب که چی ؟ اصلاً اینم گفتم .. چی از من کم شد ؟ چی به شما اضافه شده ؟ :) بیخیال ... بیا با هم بخندیم و خوش باشیم .. نه وایسا .. نخند ... محرمه بابا ... ای بابا ... هنوز سوم امام نشده ، ماها عادت داریم اون وقتی که خبری نیست عزاداری کنیم و تو سر خودمون بزنیم ، همین که تموم شد ، تیغا بالا ، پیرهن صورتی و آبی آسمونی بیرون ، حاضر و آماده برای پوشش و بیرون روی .. عجیباً غریباً از دست ما مردم ... بیخیال ... راستی ؟ به نظر شما نرخ شینیون ویژه تاسوعا و عاشورا چنده ؟؟؟
نرخ ویژه فروش عقاید چنده ؟ نرخ چشم چرونی ، نرخ سیگار کشیدن وسط چندین نفر آدم و دودش و تو حلق بقیه فرو کردن ... دلم میخواست یک سریهارو خفه کنم .. بهش بگم آخه الاغ ، چی ازت کم میشه بری 5 متر ، نه بیشتر ، 5 متر عقب تر وایسی دود کنی .. میخواستم یکی و له کنم که داشت غذاشو با لذت میجووید هنوز و میگفت سرد بود ، اون یکی میگفت اه این چه غذایی بود ، دوست نداشتم ، وای از ما .. وای بر ما .. که عزاداری و با مهمونی اشتباه گرفتیم .. باید نشست توی خونه ها تا خیلی چیزها رو ندید :(
دیدی حرف خودش میاد ؟ میاد .. دل که پر باشه ، حرفشم میاد ... حالا اینا که چیزی نبود .. دس گرمی بود ، همیشه نباید رسمی نوشت .. همیشه نباید درد و دل کرد .. پس اینجا اصلاً برای چیه ؟ ما چرا نرخ اول بلاگ رو داریم ، اما شاید نرخ آخر محتوا رو هم نداریم ؟ نه .. اینطوری نمیشه .. باید بهتر شه ... کلاً باید بهتر شه .. باید با محتوا باشه .. دوران ، دوران محتواست . کسی برای حرف دل آدمی ، تره هم خورد نمیکنه ...
 
Free Blog Counter.