۱۳۸۷ مهر ۹, سه‌شنبه

ستاره ، ستاره شد

1-

زهرا سلطاني، نماينده اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان مستقل دانشگاههاي سراسر كشور که دومين سخنران خانم در اين جمع بود، در مطالب خود انتقادات سنگيني را متوجه برخي دستگاه‌هاي کشور ساخت. وي در سخناني با انتقاد از انتصاب کردان به عنوان وزير کشور از مجلس به خاطر کوتاهي در پرونده پيگيري مدرک کردان انتقاد کرد.
وي گفت: چرا در اين ماجرا قوه قضائيه ورود پيدا نکرده‌است؟ چرا مجلس به دقت بررسي نکرده است؟ و چرا خود وزير کشور پاسخگوي رسانه‌ها و مردم نيست؟ وي از خود کردان به علت ايجاد بحران رواني در کشور انتقاد کرد که در اينجا با تکبير پرشور دانشجويان مواجه شد.
رهبر انقلاب هم با لبخند اين صحنه مناظره کردند و در سخناني گفتند: يكى از دوستان، اعتراض‌هاى صريحى كردند. خصوصيت دانشجو هم همين است. به اشخاص و دستگاه‏ها اعتراضهائى كردند - حالا آن اعتراض‌ها ممكن است وارد باشد، ممكن است وارد نباشد؛ من روى آن نمي‌خواهم قضاوت بكنم - اصل اينكه دانشجو حرفش را روشن و صريح و آشكار بزند و دچار سياسى‏كارى نشود، چيز مطلوبى است. بدترين اشكال و اشكال وارد بر محيط دانشجوئى اين است كه دانشجو دچار محافظه‏كارى شود و حرفش را با ملاحظه‏ى موقع و مصلحت خيالى بيان كند؛ نه، دانشجو بايد حرفش را صريح بزند. البته در كنار اين صراحتِ در بيان، صداقت در نيت هم بايد وجود داشته باشد و در كنار او، سرعت در پذيرش خطا؛ اگر ثابت شد كه خطاست. فرق شماى جوان و دانشجو و صادق و پاكيزه‏دل، با يك آدم سياسى‏كار بايد در همين باشد؛ حرفتان را صريح بزنيد؛ آنچه را كه ميزنيد، از دل بزنيد؛ و اگر چنانچه معلوم شد كه اشتباه است، سريع پس بگيريد؛ راحت. اين، به نظر من يكى از بهترين شاخصه‏هاى دانشجوئى است. ( قبل و بعد )

2- ببخشید ، عرق ملی ، وطنی نذاشت که اون مطلب از دستم در بره :) برای همین این مطلب رو دوم گذاشتم :( پل نیومن ، مرد محبوب من در دنیای کلاسیک ، فیووریت مرد من در" بوچ کسیدی و ساندنس کید " روز جمعه بر اثر سرطان فوت کرد . یعنی چند سال طول میکشه تا چنین ستاره ای دوباره روی پرده سینما ظهور کنه ؟

پل نیومن در نیویورک تایمز


عکس پل نیومن در لس آنجلس تامیز

پل نیومن و رابرت ردفورد در پوستر بوچ کسیدی و ساندنس کیدز برنده 4 اسکار


3- هی این وزیر آموزش و پرورش و اذیت کردند ، گفتند استیضاحت میکنم ، بودجه ندادند تا اینکه به CCU رسید :( لینک خبر
4- این هم در جواب عکس دیروز برای قیمت چند میلیاردی برج میلاد تهران :
حتي يك متر از فضاي برج ميلاد را نفروخته‌ايمبه گزارش ايسنا، قاليباف در پاسخ به اين سوال كه برخي از آگهي‌هاي تبليغاتي براي فروش بخش‌هايي از مراكز تجاري برج ميلاد ديده شده است، اذعان كرد: 13هزار مترمربع بناي بالاي برج هيچگاه به معناي واگذاري قطعي به فروش نرفته است و ملكيت آن براي شهرداري تهران است، اما مغازه‌ها و برندهايي كه متقاضي حضور در اين مجموعه‌ از برج هستند، مي‌توانند براي مدت مشخصي آن را اجاره كنند، ضمن اينكه عمده اين فضاها متعلق به بخش‌هاي فرهنگي و هنري است و فقط لابي پايين برج مي‌تواند براي مدت دو تا 5 سال اجاره طولاني مدت شود، اما هيچ فروش متري در اين محدوده برج صورت نمي‌گيرد . قبل و بعد خبر
5- خوزه مورینیو از آنجلوتی شکست خورد :( با اینکه هیچ گونه تعصبی نه به میلان دارم نه اینتر ! تیم فقط رم :) هادی میر اسماعیلی با اینکه مدال نگرفت ، اما مقابل اسرائیلی جماعت هم مسابقه نداد تا اینکه به سرمربی گری تیم ملی جودو برسه !
6- دیروز 8 مهر ، سالروز بزرگداشت مولانا بود . فیووریت شاعر من ، عشق من و شمس تبریزی :) چقدر گل بود این آدم ، وقتی که گفت :
من درد تورا ز دست آسان ندهم -- دل برنکنـم ز دوست تا جـان ندهم
از دوست به یادگـار دردی دارم -- کان درد به صد هزار درمان ندهم
و چقدر قشنگ شهرام ناظری اون رو در آلبوم یادگار دوست ، به یادگار گذاشت .
7- امروز هم خبری نبود ، سریال ها پخش شد ، داداشی آزاد شد ، دست خدا بر دست جلال قرار گرفت ، اشرف پشیمون شد ، کاظم آدم شد ، و تمام کسانی که در 25 قسمت دهن همدیگرو سرویس میکردند ، یک شبه آدم میشند :) خوبه توی زندگی اینطوری نباشیم . بزنیم دهن یک ملت و آسفالت کنیم ( ترجیحاً آسفالت پلیمری ) بعد یک شبه بریم دم مسجد و یک آدم خوبی مثل آقا عمو علی رو واسطه کنیم تا همه چیو یک شبه ردیف کنه و حتماً این اتفاق هم میافته . تازه اون به کنار ، پوریا پورسرخ در هنگام تصادف معصومه 25 سال بود که بدست نرگس رسیده بود ، 3 سال بعد توی خلوت حاجی و نرگس ، باز هم 25 سال قبل بود که از مادرش گرفته شده بود :) تازه وقتی هم که گرفته شد یک بچه 10-15 کیلویی تپل موپول بوده که اصلاً هم بهش نرسیده بودند :( بنده خدا اگه بهش میرسیدند چه کوه گوشتی میشد ؟ راجع به دری وری مامور بدرقه هم اصلاً نمیخوام حرفی بزنم ، حتی حیف این فضای لایتناهی وب که چند بیتش حروم اون بشه . نادر چه خبر ؟ امروز 10 دقیقش و بیشتر ندیدم :( :)
8- نداریم ! سر درد میکند ، زندگی روال است ( آیا ؟ خر خودتی ) ، از هر چیزی نمیشه نوشت ، متاسفم :( وگرنه حرف زیاده .

۱۳۸۷ مهر ۸, دوشنبه

برجیه

1- بدون شرح !

2- حدود چند ماه قبل CIA شروع به گزينش فرد مناسبي براي انجام كارهاي تروريستي كرد. اين كار بسيار محرمانه و در عين حال مشكل بود؛ به طوريكه تستهاي بيشماري از افراد گرفته شد و سوابق تمامافراد حتي قبل از آنكه تصميم به شركت كردن در دوره ها بگيرند، چك شد.پس از برسي موقعيت خانوادگي وآموزش ها و تستهاي لازم، دو مرد ويك زن ازميان تمام شركت كنندگان مناسب اين كار تشخيص داده شدند. در روز تست نهايي تنها يك نفر از ميان آنها براي اين پست انتخاب مي گرديد. در روز مقرر، مامور CIA يكي از شركت كنندگان را به دري بزرگ نزديك كرد و در حاليكه اسلحه اي را به او مي داد گفت : "- ما بايد بدانيم كه تو همهدستورات ما را تحت هرگونه شرايطي اطاعت مي كني، وارد اين اتاق شو و همسرت را كه بر روي صندلي نشسته است بكش!"مرد نگاهي وحشت زده به او كرد و گفت : " – حتما شوخي مي كنيد، من هرگز نمي توانم به همسرم شليك كنم."مامور CIA نگاهي كرد و گفت : " مسلما شما فرد مناسبي براي اين كار نيستيد."بنا براين آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حاليكه اسحه اي را به او مي دادند گفتند: "- ما بايد بدانيم كه تو همه دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي كني. همسرت درون اتاق نشسته است اين اسلحه را بگير و او بكش " مرد دوم كمي بهت زده به آنها نگاه كرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. براي مدتي همه جا سكوت برقرار شد و پس از 5 دقيقه او با چشماني اشك آلود از اتاق خارج شد و گفت: " – من سعي كردم به او شليك كنم، اما نتوانستم ماشه را بكشم و به همسرم شليك كنم. حدس مي زنم كه من فرد مناسبي براي اين كار نباشم،"كارمند CIA پاسخ داد: "- نه! همسرت را بردار و به خانه برو." حالا خانم شركت كننده باقي مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند: " – ما بايد مطمئن باشيم كه تو تمام دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي كني.اين تست نهايي است. داخل اتاق همسرت بر روي صندلي نشسته است . اين اسلحه را بگير و او را بكش." او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد.حتي قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صداي شليك 12 گلوله را يكي پس از ديگريشنيدند. بعد از آن سر و صداي وحشتناكي در اتاق راه افتاد، آنها صداي جيغ، كوبيده شدن به در و ديوار و ... را شنيدند. اين سرو صداها براي چند دقيقه اي ادامه داشت. سپس همه جا ساكت شد و در اتاق خيلي آهسته باز شد و خانم مورد نظر را كه كنار در ايستاده بود ديدند. او در حاليكه عرق را از پشاني اش پاك مي كرد گفت: "- شما بايد مي گفتيد كه گلوله ها مشقی است است. من مجبور شدم مرتيكه را آنقدر با صندلي بزنم تا بميرد .

3- هوای کاملاً پاییزی ، انسان رو بسوی سرماخوردگی سوق میده ! خطرناکه ، مواظب باشیم :)

4- از اینکه چند بار از کنار کسی رد میشی که دلت میخواد بزنی لهش بکنی ، ولی نمیتونی و مجبوری اصلاً بروی خودت نیاری که میبینیش ، واقعاً بدم میاد

5- از سیاست چه خبر ؟ :) از هاله چه خبر ؟ از کاغذ پاره ها چه خبر ؟ :( حوصلم سر رفت ، سوژه سیاسی نداریم امروز .

6- داداشی ، داداشی ، الهی فدات بشم ، داداش محمد باقرت دورت بگرده ، چی میکشیدی تو ؟ آخرین بار دستت ماری جوانا دیدما !

7- منطقه شمالی تهران ، هر روز خز تر از دیروز :) خیابون کوهستان و خلوتیش ، یادش بخیر ..

۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه

سیماییه

1- سریال یوسف رو نمیدونم میبینید یا نه ! من چند جلسه اش رو دیدم :) یوسف به یکباره چند سال بزرگتر میشه ، در حالیکه فرعون ، عزیز و زلیخا هنوز هم تکون نخوردند .. تو مایه های فیلم زن دوم که 12 سال میگذره و سحر زکریا عینکش عوض نمیشه ! موبایلشم عوض نمیشه :) تازه من موندم تا وقتی که همه از صرفه جویی و کمک به ایتام و ... حرف میزنند اینهمه خرج کردن برای چیه ؟
2- امروز اخبارها و ... اصرار شدیدی به سخنرانی پیش از نمازجمعه حجت الاسلام ناطق داشتند . گویا ایشون هم برای نامزدی ریاست جمهوری دارند آماده میشند ... یاد راست سنتی افتادم در زمانی که ایشون رئیس مجلس پنجم بودند ، شعاری که اومده بود برای سال 76 ، رئیس مجلس ما ، رئیس جمهور ماست .
3- امروز هر شخصیتی در جای جای میهن اسلامی رو پررنگ در تظاهرات روز قدس دیدیم ، الا شهردار تهران ! نمیدونم کوتاهی از ایشون بود که بی سر و صدا اومدند یا صدا و سیما ایشون رو پیدا نکردند ؟
4- والبیال ایران قهرمان کنفدراسیون آسیا شد :) تبریک ...
5- چرا دیگه پیگیر فوتبال پرسپولیس و چلسی نیستم ؟ :) مورینیو چه خبر؟ اینتر چه میکنه ؟!
6- از بیکاری خسته شدیم ! کسی کار دفتری خوب سراغ نداره با حقوق مکفی ؟
7- ... تو فردا را به نيك ترين شكل بايد ببيني ، تا فردا نيك ترين شكل را به امروز بياورد. اينكه فردا در روند آمدن خود " امروز" ميشود ، همچنان كه "كودك" ، "جوان" و"جوان" ، "پير" داستان ما نيست . اينكه به هنگام امروز شدن شكل امروز نخواهد بود ، داستان بزرگ ماست ... نادر ابراهیمی .

۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه

حاج آقا VS حاج آقا

1- داداشی یتیم شد :( معصومه فوت کرد ! برزخ به راحتی در دسترس ماست میتوانیم با مراجعه به دفتر وکالت نرجس سروستانی آن را درخواست کنیم :) حاج آقا شهیدی اصرار داشت که زن خوابت و به کسی نگو ، خواب زنه چپه ولی کو گوش شنوا ؟! برای همه مردم گفت .. تازه حاج آقا هم با کلی اصرار بر ادله و پیروی از کتبی حزوی دلایلی منطقی از انواع برزخ رو بیان کردند . قسمتهایی از برزخ هم توسط سیروس به نمایش کشیده شد تا عبرتی باشه برای بندگان و میتونیم از این بع بعد باغ های سرسبز شمال رو به عنوان قسمتی از برزخ به نمایش بگذاریم ، تازه شاید بهتر از اون . عمو هم از استرالیا برگشته ، نادر هم نمیخواد ترک کنه ! عزت هم با اقتدار حال شورای نمیدونم چی چی رو گرفت و گفت به کسی چه من چی پخش میکنم !
2- ریاست محترم جمهور هم از اونجایی که پیرو رهبر کبیر انقلاب هستند و شاید از کتاب های ایشون زیاد مطالعه کردند ، پیش بینی فرمودند سلطه امریکا بر جهان بزودی از بین خواهد رفت ! ما مرده و شما زنده ، ببینیم و تعریف کنیم .. ولی اما کجا و رئیس جمهور کجا ؟
3- هیچ خبری نیست ! آسوده بخوابید .
4- من اگر نیکم و اگر بد ، تو برو خود را باش -- هر کسی آن درود عاقب کار که کشت
5- از بس سوژه برای نوشتن نبود و همه چی تکراری شده بود دست و دلم به نوشتن نمیرفت .. راستی حتماً سری به نیک آهنگ کوثر در این کنار بزنید و از کاریکاتورهای جذابش لذت ببرید . کم کم نقش یک روزنامه نگار رو دارم درک میکنم . پرسیدن از مسئولین که از شما که گذشت ، شما چرا کاری نکردید ؟!
6- وقتی بچه های مدرسه ای رو دیدم دلم برای مداد مشکی و قرمز و دفتر و کتابام واقعاً تنگ شد . یهو یاد دبستان و اون روزا افتادم که برامون لقمه میرفتند تا زنگ تفریح بخوریم .. عجب حالی میداد ، چقدر تقلب میکردیم و در اوج حماقب بعضی وقتا امضای اولیای عزیز رو جعل میکردیم برای اینکه گند کاری که زدیم به خونه نرسه ، ولی یه بار وقتی رسید عجب افتضاحی بالا اومد :( آبروریزی شد مثل پلنگ .
7- اوست نشسته در نظر ، من به کجا نظر کنم -- اوست گرفته شهر دل ، من به کجا سفر برم ؟

۱۳۸۷ شهریور ۲۹, جمعه

قدریه

1- دلا امشب سفر دارم ، چه سودایی به سر دارم ، حکایت های پر شرر دارم ، چه بزمی با تو تا سحر دارم

2- تیم اعزامی به پارالمپیک چین برگشت ، با 6 مدال طلا ، 5 نقره و 3 برنز و کسب مقام بیست و یکم :) این نشونه این بود که کل ورزش ما مشکل داره :) وگرنه چطور میشه تیم سالم های ایرات پنجاهم بشه و یدونه مدال طلا و تیم معلولین ما بیستم ؟ البته مشکل عرق ملی جای خودش رو داره که اکثر کسایی که توی پارالمپیک بودند همون کسایی بودند که با همت و پشتکار و نقص عضو به جایی رسیدند و مثل منی که راست راست دارم راه میرم و اگه یذره پام کج بشه آسمون و ریسمون رو به هم میبافم نیستند .

3- من امشب ، با خدای خود ، مناجاتی دگر دارم ، نیایش ها ، به درگاهش ، از این شور و شرر دارم ، ز لطف بی کران او ، تشکرها کنم ، اما ، شکایتها به درگاهش ز سودای بشر دارم

4- خدارو شکر که مشکل اسفندیار هم حل و فصل شد :) ریاست محترم دولت دیروز در نشست خبری خودش فرمودند که ما همگی هیچی حالیمون نیست و کریم و کور و در حق اسفندیار ظلم شده و اصلاً ایشون حرفی از ملت اسرائیل نزده . من حتماً به یک دکتر برای شنوایی سنجی مراجعه میکنم :) اگر گفت مشکلی نداره گوش ها ، حتماً به یک متخصص اعصاب و روان مراجعه میکنم تا مشکل توهم هایی که دارم رو برطرف کنه .

5- همیشه میخواستند بگند چپ کسی پره ، میبستندش به آیات عظام و دین و ایمان و اسلام و حوزه علمیه ولی چپ رئیس ما انقدر پره که میگه هرچقدرم انسان های محترمی هستند ( مراجع رو گفته گویا ) ولی نمیشه توی تصمیمات دولت دخالت کنند ! ( یه چیزی تو مایه های اینکه به کسی چه من چیکار میکنم ولی ادبی و محترمانه اش )

6- این احمد توکلی کلاً شده برنامه هر شب من ، اصلاً حوصله ندارم ازش لینک بردارم ولی خوب گذاشته پشتش و در و دیوار و داره به هم میبافه و انبوهی از منتقدین و مشوقین دورش جمعند ، خدا آخر و عاقب همه مارو بخیر کنه .

7- سریال های ماه مبارک بصورت پیگیری داره پخش میشه ، البته از امشب یکمی قر و قاطی شد برنامه ها و یکی دوتاش کنسل شد و جابجا شد تا بعد از ایام مبارک . خیلی به سریال بزنگاه گیر داده بودند ، که آی چنینه و چنانه و بد آموزی داره و مردم و از راه بدر میکنه و ... که حوصله ندارم بگردم دنبال لینکش بینم توی کدوم خبرگذاری نقدش کرده بودند که آره اشاعه مصرف مواد مخدر میکنه ، از الفاظ رکیک توش استفاده میشه ، بی حرمتی به مرده و پدر و نشون میده که گربه میندازند روی میت یا میره توی توالت میگه بوی پدر و میده ، فقط ما یادمون رفته همین اصطلاحات بارها توی فیلم اخراجی ها بکار رفته شد چه بسا بدتر و رکیک تر:( ولی خوب ، متاسفانه مردم ایران حافظظه کوتاه مدت بسیار عالی دارند و سریعاً در مقابل چیزی که میبینند جبهه میگیرند و چند هفته بعدش هم کلاً یادشون میره :) مثلاً همین الان بری بپرسی توی سریال پاورچین چه فرق هایی با نقطه چین داشت عمراً بیشتر از 10 نفر یادشون بیاد که اصلاً چی بود این سریال ها ولی خوب ، ما انسان هایی هستیم که سالهاست داریم محکوم میکنیم ، سیاست داخلی ، سیاست خارجی ، سیاست عمه جان محترم ، سیاست های همسایه بغلی توی مستاجر گرفتند ، سیاست ها حاج خانوم فلانی توی مراسم بزرگداشت فلان و ... آری به محکوم کردن و انتقاد کردن عادت کردیم . سریال مثل هیچ کس که از شبکه دو پخش میشه باز حداقل یک کمی اجتماعی تره ، هرچند که خیلی خشک و بی برنامه پیش میره و خیلی حرص در بیار میشه ولی باز موضوعی که توش انتخاب شده به نظر من بهتره ، حداقل اینه که موضوعیه که توی جامعه ما غریبه نیست و دیدم انسان هایی رو که سر همین ارث و میراث چه کارها که نکردند . اما در مورد معصومه خدا بیامرز یا " روز حسرت " ، من کلاً دلم نمیخواد سر به تن این پوریا پورسرخ باشه :) از اون زمان وفا تا همین الانش که پسر حاج رضاست ، همیشه صداش توریه که انگار همین الان 200 تا پله رو بالا اومده ، داره نفس نفس میزنه توی سریال ، سریعاً جوگیر دوستش میشه که دلم میخواد بزنم زیر گوشش انقدر راحت و آروم صحبت میکنه ، بدون هیچ گونه استرسی ، انگار به راحتی داره متن مقابلش رو که تا حدی حفظ کرده میگه ، البته خوب همینطوریم هست :) صد در صد رئیس الوزرا ما بهتر از ایشون متن هاشون و حفظ میکنند و با احساس بیشتری بیان ! سریال شبکه تهران رو هم که اصلاً نگم بهتره که واقعاً هیچ حرفی برای گفتن نداره :) کلاً حیف برق و پولی که صرف اینها شده !

8- به حق همین شب های عزیز قدر ، یه 4-5 شب تحمل کنیم ، بد قلقی نکنیم ، با مردم کنار بیایم ، با هم دوست باشیم ، این چند روزه به خوبی و خوشی و آدمیت بگذره خداییش صواب داره .

9- نمیترسم از فتنه طوفان ، دلی چون دریای خزر دارم ، به بیتابی قلب عاشق ها ، پیامی از شمس و قمر دارم ... دلا امشب سفر دارم ، چه سودایی ...

۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه

بنزینیات

1- امروز که کارت بنزین خودمونو دیدم مطلب بسیار شگرفی رو مشاهده کردم ، اینکه حدود 850 لیتر هنوز از سهمیه ما باقیست :) چشم نخوره ایشالله ! به این نتیجه دارم میرسم که پس مردمی که بنزین کم میارند چیکار میکنند ؟ البته شایان ذکره که ما در محدوده شدید طرح و ترافیک زندگی میکنیم و عملاً امکان استفاده و مانور بالا با ماشین رو نداریم :) و نکته ثانی اینکه پدر بنده تا توانی در پیاده روی به سر میبرند و مسیرهای مختلف رو با طی طریق پیمایش میکنند مگر مسافت های بلند که به منظور کاری باشد شاید همگانی عمومی و گاهی میهمانی با خودروی شخصی :)
2- بزرگترین اشتباه زندگی رو ممکنه در لحظه ای انجام بدی که غرورت اجازه نمیده دست به کاری بزنی و اون رو کسر شان خودت میدونی ! ولی داری بزرگترین حماقت زندگیت رو میکنی .
3- حرف از حماقت شد ، یاد انیشتین افتادم ، جمله ای داره که میگه : دو چیز بی نهایتند ، کهکشانها و حماقت انسان . البته در اولی شک دارم .
4- اگر احتمال درست یا غلط انجام شدن کاری 50% باشد ، احتمال غلط انجام دادن آن کار 90% است . ( از قوانین مورفی )
5- خداوندا ! ... خودت میدونی دیگه :) بگم که چی بشه ؟
6- قضیه کرسنت هم جالب شده ، دکتر کردان و دکتر رحیمی ، دو مایه افتخارات نظام و دولت که دارای دکتری از آکسفورد هستند ( دیگر قحطی رجال نداریم ) زیر تیغ حسین شریعتمداری ( کیهان ) قرار گرفتند و توکلی ( الف ) به طرز شدیدی از زیر تیغ شریعتمداری ماهی میگیرد ! ( البته ماهی رو با قلاب و از آب گل آلود میگیرند ولی این کارش از این حرفها گذشته )
7- قطبی و قلعه نوعی هردو باختند ، اما این کجا و آن کجا ؟

۱۳۸۷ شهریور ۲۲, جمعه

تولد

1- 16 شهریور به گفته دوستان روز آغاز وبلاگستان فارسی بود ، پس با این اوصاف و نگاه کردن به وبلاگ قبلیم ، فهمیدم که من هم چند روز بعد از تولد ، وارد کارزار شدم :) پس تولد وبلاگستان مبارک .
2- بچه ، نعمت خدادادی هستش ، تا وقتی میخنده ، همه قربون صدقش میرند ، میگند قربونت برم گوگولی مگولی ، فدات بشم ، وای چه لپایی داره ، جیگرتو ، اما همین که 2 تا عر میزنه که یا از دل درده ، یا زمین خوردن ، یا خیس کردن و پیپی کردن ، همه با لگد میخواند شوتش کنن سمت دیوار :) چی میشد بچه ها از وقتی به دنیا میومدند توانایی تکلم داشتند ؟ حداقل دردهاشونو به آدم میگفتند بجای عر زدن :)
3- گویا این روزها درد و دل حرف زدن ، دیدن و خوندن آنچنانی نداره ، باید یا حتماً سیاسی باشی ، یا اجتماعی ، یا فعال حقوق بشر ، یا فعال حقوق زنان ، یا فعال طنز ، یا فعال پ.و.ر.ن.و ! بیخیال ، مهم اینه که من حرف خودم رو میزنم ، چه کسی بخونه ، چه نخونه !
4- به نظر شما اگر علامت های ! ، و :) نبود من از چه چیزی استفاده میکردم ؟ کتابی هست به نام کوری ، نوشته نویسنده ای که حال ندارم برم اسمش و بخونم و ترجمه اسدالله امرایی ، توی این کتاب کلاً 2-3 تا ، بود 1-2 تا ؟ و ! ! این نوشتن عجب کار سختیه :) من هرچی فکر میکنم زندگی بدون ! رو نمیتونم تصور کنم .
5- مایکل جکسون ، سلطان پاپ و تغییر چهره دنیا وارد 50 سالگی شد :) مدتهاست قیافه جدیدش رو کسی ندیده ، ولی ای کاش این کارهارو با خودش نمیکرد .
6- همسایه ای داریم در مجتمع روبرویی ، طبقه آخر زندگی میکنه ، هر روز 2 بار صدای فحش خارمادر ایشون نقل محافل خانواده های محله هستش ولی نمیدونم چرا هیچکس اعتراض نمیکنه ! من خجالت میکشم وقتی اون فحش ها رو میده !!! :[
7- بعضی وقتها کوچکترین دعا ها هم ممکنه جواب بده ، هفته پیش خیلی بیخود و بیجهت دم اذان یک دعایی کردم و به حق همین وقت عزیز قسم دادم ! به هفته نکشید که برآورده شد ! در عجبم از کار این خالق .
8- ندارد !

۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

119 یا 911


1- کنار خاطراتم با تو همیشه خندست ، طرحی که از تو دارم ، شبیه یک پرندست ، شب و روز پیش منی ، تو هنوز پیش منی

2- امروز سالروز حمله به برجهای دوقلوی تجارت جهانی بود :) من یادمه اون موقع توی یک فروشگاه توی مجتمع پایتخت کار میکردم ، بعد از ظهر بود و ما در حال رفع بیکاری و انتظار برای وارد شدن مشتری رو میکشیدیم که موبایل همکارم زنگ خورد ، اون موقع ها هنوز شماره نمیافتاد :) جالبه نه ؟ فکر کنید شما نمیدونید کیه بهتون زنگ میزنه :) هرکی تماس میگیره فقط شما نوشته Call رو میبینید ، اون هم جواب داد ، یکهو دادش رفت بالا .. فهمدیم که خبرهای مهمی رو داره میشنوه و اینکه با کسی در خارج از ایران داره صحبت میکنه ، مکالمات خیلی طول نکشید ، بعد از قطع کردن بهم گفت به آمریکا حمله کردند ، دوستم بود ، میگفت هواپیماها رو کوبوندن به مرکز تجارت ! منم که حالیم نبود مرکز تجارت چیه گفتم آها ا ، چه بد ! آخی حیف :) ولی بعد از 3 دقیقه که روی CNN Live بودیم فهمیدیم اوخ چه خرابکاری عظیمی بوده . از اون سال تاحالا هر سال برنامه تلویزیون ایران در تحلیل این اقدام سنگ تموم میگذاره و هر سال با مدارک بیشتری به بحث در مورد اون میپردازه . و خوب جالب هم هست . البته قضیه کاملاً بو دار بود دیگه :) ولی به هر حال ریخت پایین تموم شد رفت ! حالا خدا میدونه بجاش چه غولی رو هوا میکنند .... من خیلی منتظرم ببینم جاش چی میسازند . << این قسمت رو بعداً اضافه کردم >> : اینطور که معلومه بجاش یک موزه بنای یادبود خیلی کوچیک و جمع و جور میسازند ، یک تکه هایی از دیوار و ... برج ها هم توش میمونه و کلی دار و درخت و پارک میشه . وقتی خودم و میذارم جای کسی که توی طبقه 65 بوده و بالاسرش آتیش سوزی بوده ، با چه امید و پشتکاری میخواسته خودش و برسونه به خارج ساختمون ، دلم میلرزه :(

3- بعد از هفته ای تنهایی اهل بیت از سفر تشریف آوردند و گرمی و نشاط به خانه بازگشت ، البته به همراه اون تنهایی و سکوت هم رفت تا من نفهمم بالاخره دلم برای تنهایی تنگ میشه یا حضور خانواده ؟

4- دچار یک سردرگمی عجیبی شدم ، بین انبوهی از کارهای قابل انجام و انبوهی از گشادی مفرط و انبوهی از کارهای غیر قابل انجام دارم دفن میشم . امیدوارم زودتر خودم و از این بلاتکلیفی ها نجات بدم . هر روز هم میگم از فردا درست میکنم کار رو ولی فردا که میشه خوب .... روز از نو ، روزی از نو .

5- کسی یک برنامه شبیه Calender موبایل نداره که برای کامپیوتر باشه ؟ کارهام رو با آلارم بهم گوشزد کنه ؟ :)

6- بعضی اوقات یک شاخه گل میتونه از خیلی هدیه ها با ارزش تر باشه .


7- پدربزرگی داشتم که خدا رحمتش کنه ، به سن من قد نمیداد ولی نقل قولش رو شنیدم که گفته بوده اگر از کسی کتاب قرض کردید ، مچ دستتون رو بزنید ، اگر به کسی کتاب قرض دادید بازوتونو ! حالا منم داشتم فکر میکردم که یک سال پیش بهترین جزوه دانشگاهیم رو به دوستم قرض دادم :) و حالا بعد از 1 سال هرکاری که میکنم ازش بگیرم ( چون بهش نیاز دارم ) داره میپیچونه ، و امروز که توی SMS براش نوشتم " داداش خوب میپیچونیا " این SMS رو برام پاسخ داد با این مضنون : " آقا یه جزوه دلیلی واسه پیشچوندن نیست . من کاشانم بیام برات میارم " و خدا شاهده چند بار این جمله برات " میارم برات " رو شنیدم از دهنش :)
8- هیچ مطلبی برای این شماره ندارم
9- ماه رمضان به سرعت در حال گذشتن هستش ، بر خلاف سالهای قبل هیچکدوم از سریال های تلویزیون و پیگیری نمیکنم ، بی محتوی و مزخرف ... الان که خوب فکر میکنم میبینم این رو قبلاً هم گفتم ! احتمالاً خواستم تاکیدی باشه مطلبم که هنوز هم سریالها جذاب نشده ، شاید 4-5 شب دیگه ببینم به دلم بشینه ولی ... :)
10- بزرگترین شتاب دهنده جهان ساخته شد ، دو تا پروتون رو خلاف جهت با سرعت نزدیک نور به هم میکوبونند ببینند بعد از انفجار بزرگ چه اتفاقی افتاده ! حالا جالبش اینه که خود انفجار بزرگ یک فرضیه هستش ولی پایداره ، از اون فرضیه ها که میگند : اگر به شما بگند 2 هزار میلیارد ستاره وجود داره شما قبول میکنید اما اگر ببینید جایی نوشته رنگی نشوید حتماً انگشت بهش میکنید :) 10.000 دانشمند توش شرکت کردند ، 10 تا هم ایرانی بودند ( اندکی مایه افتخار ) و نمیدونم چند میلیارد دلار هزینه شد ، ما هنوز هم نمیدونیم ماه قمری کی شروع میشه و کی تموم میشه :)
11- عجب سیاسی شد یهو بالاییه :) شما ببخشید :) من بخدا توکلی نیستم :( اگر فیلترم کنند چیکار کنم ؟ دستم به کجا بند باشه ؟

۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

نادریه

1-
با تو بودن ، هميشه پر معناست
بي تو روحم گرفته و تنهاست
با تو يك كاسه آب ، يك درياست
بي تو ، دردم ، به وسعت صحراست
با تو بودن هميشه پر معناست
با تو آسان هزار كار خطير
با تو ممكن جهاد با تقدير
بي تو ، با غم ، برهنه همچو كوير
با تو يك غنچه ، دشتي از گلهاست
با تو بودن هميشه پر معناست
اي تو ، تعريف ناپذيرترين
بي تو ، من ، كوچك و حقيرترين

2-
در شرايطي كه امكان وصول به قضاوتي عادلانه براي همه كس وجود ندارد ، اين مطلقا مهم نيست كه ديگـران ما را چگونه قضاوت مي كنند، بلكه مهم اين است كه ما در خلوتي سرشار از صداقـت و درنهايت قلبمان ، خويشتـن را چگونه داوري میکنیم
3- دو تا متن بالا از مرحوم نادر ابراهیمی بود ، مردی که من بسیار دوستش میداشتم
4- دومین مدال طلای پارا هم به ایران رسید ، مردی که پس از گرفتن مدال نقره پرتاب دیسک ، نه تنها حرفی از بدشانسی و ... نزد
5- آسمان دلم ، بسیار نورانیست :) هوای آن باز و هیچ ابری دیده نمیشود ! این خبر بسیار خوبی برای صاحب خانه است !
6- وای که چه حال خوبی دارم ! ( شهیار قنبری و من با هم )
7- اثری از سهمیه بندی دیگه خیلی دیده نمیشه ، بجاش صفهای پمپ بنزین ها شلوغتر شده که من هرچی فکر میکنم میبینم خیلی هم به برق مربوط نیست ، به تعدد ماشین ها و کمبود پمپ ها بیشتر ربط داره !
8- امروز میدان آرژانتین یک دستگاه سرویس بهداشتی سیار دیدم ، از اونجایی که موبایلم دوربینش به فنا رفته نشد ازش عکس مناسبی بگیرم ، ولی خودش ابتکار جالبی بود :) البته خیلی هم سیار نبود ! ولی کوچک و جمع و جور بود :) فقط ایکاش فرهنگش هم باهاش بیاد و مورد سوء استفاده معاتید عزیز قرار نگیره
9- ساعت کاری در ماه مبارک رمضان به شدت کاهش پیدا کرده ، طوریک ه تا تکون میخوری همه ادارات تعطیل شده ، من نمیدونم پس کی کار میکنند توی مراکز دولتی ! هر سالی هم که میگذره ، اثر کمتری از اون حال و هوای ماه رمضون های سالهای قبل آدم میبینه ، افراد زیادی توی خیابون هاهستند سر اذان ، روزه خواری و کشیدن و استعمال دخانیات به مراتب دیده میشه و خوب ... شاید مردم دیگه اعتقادی به روزه و درک مردم گرسنه ندارند ، چون خودشون دارند به قشر گرسنه تبدیل میشند که دیگران شاید اونها رو درک کنند :) مثل من ؟ :))

۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبه

بیکار نامه

1- از اینکه علی کریمی برگشت پرسپولیس خیلی خوشحالم :) بیخود و بیجهت !
2- بچه های پارالمپیک دمشون گرم ! اولین روز یه مدال گرفتند :)
3- یک وبلاگی زده شده ، جمعی از اساتید دانشگاه های معتبر ایران به نام " ضد تقلب " یک سری بهش بزنید بد نیست :)
4- یکی از فجایع ما پسرا اینه که فکر میکنیم توی حموم خیلی خوش صدا میشیم ! نمیدونم چرا !
5- آشپزی یکی از کارهای محبوب منه ! هرچند ادعایی توی دست پخت ندارم اما 6 سال زندگی دانشجویی و دادن غذای مزخرف به دوستان خیلی به آشپزی من کمک کرد :) از همه دوستانی که در شهر عزیز ( هوق ! ) کاشان مجبور به تحمل دست پخت اینجانب بودند به شدت معذرت میخوام :)
6- ماه رمضون یکی از خوبی هایی که داره دعای " ربنا " شجریان و اذان مرحوم " موذن زاده اردبیلی " هستش ، خدا اولی و نگهداره و دومی و قرین رحمت ! البته بعد از این دوتا هم که سفره افطار حال و هوای دیگه ای داره :)
7- روزها داره کوتاه میشه و هر روز هوای پاییز بیشتر خودش رو نشون میده ! این یعنی یک خبر خوب ، زمستون که بود میگفتم حتماً تابستون نهایت لذت و میبرم تا یخام آب بشه ، حالا میگم عجب تابستون گرم کوفتی بود !
8- از اینکه 7 مورد اراجیف بنده رو تحمل کردید معذرت میخوام :)

۱۳۸۷ شهریور ۱۵, جمعه

هوم ؟

1- بالای میدون شهرداری ( امین پور فعلی ) یک شهرک به نام بو علی هستش ، خیلی جای جالبیه ، بخصوص دیدی که به شهر داره ، 2 ماه پیش که رفتم ، یک کانکس پلیس گذاشته بودند ، یکمی گیر میدادند ، حق هم داشتند ، امشب که رفتم خبری نبود :) اولین باره که میبینم یه جای پلیس عوض میشه و دیگه نیست :) همیشه بیشتر و بدتر میشد .

2- دیشب یه فیلمی دیدم به نام Premotion اگه اشتباه نکنم ، سرنوشت رو کامل نشون داد که اگر حتی از اتفاقات آینده هم خبر داشته باشی نمیتونی عوضش کنی . یک جمله ای هم توش گفته شد ، یک کشیش گفت : اینکه هر روز از خواب بیدار شی ، خودش یک معجزه هستش ! دیدم راست میگه .

3- اگه زندگی همیشه بر وفق مراد باشه ، دیگه لذتی نداره ، چون چیزی نیست که قدرش رو بدونی .

4- کامپیوتر وسیله ای برای چت کردن و بازی نیست :)

5- بلاگر محبوب من ، دوستت دارم !

6- رفیق من ، سنگ صبور غم ها ، به دیدم بیا که خیلی تنهام :( هیشکی نمیفهمه چه حالی دارم ، چه دنیای رو به زوالی دارم

۱۳۸۷ شهریور ۱۳, چهارشنبه

رمضان کریم

1- بعضی وقتها انقدر آب میخوری که توی شکمت صداش رو میشنوی ، احساس میکنی از حلقت داره میزنه بیرون ولی هنوز تشنه ای و سیراب نشدی ، این میتونه نشونه درد و مرضی باشه که داری ولی نمیدونی اسمش چی میتونه باشه !
2- ماه رمضون دیگه ای اومد ! اولین ماه رمضونی که یادم میاد ، مال زمانیه که چند روزیش افتاده بود توی عید و مردم بعد از افطار تازه به دیدار و عید دیدنی مرفتند ، یادش بخیر :) آخریشم که همین پارسال بود و میشستیم تا حاج یونس و اغما ببینیم تا امین تارخ بی مو که نمیدونم چرا توی همه فیلم هاش گیس های بسیار پرپشت و زلفی بسیار آراسته داره بالاخره تسلیم ابلیس میشه یا با فرشته ها کنار میاد . من عاشق کارهای آریا عظیم نژاد هستم :) حتی نمیدونم چه شکلیه و چند سال داره و ... ولی آهنگساز فوق العاده ای هستش . در زمینه سریال های ماه رمضان همین بس که اولین سریال امسال بقول آشنایان با مرده کشی شروع شد ، چه انتظاری از آخرش ؟
3- هرچی فکر میکنم میبینم محسن نامجو هم یکی از فوق ستاره هایی بود که به یکباره محو شد ، امیدوارم کار جدید خوبی در دست داشته باش.
4- نیاز به یک مسافرت دلخواه ، هر روز بیش از روز قبل خودش رو نشون میده .
5- حتی تحمل نشستن پشت این صفحه رو هم ندارم ، فکر کنم از نظر قوای جسمانی شدیداً تحلیل رفتم که حتی نشستن هم خسته ام میکنه ، من کسی بودم که ساعت ها بدون هیچ خستگی پشت این صفحه مینشستم
6- شماره قبل فقط یک بهانه بود برای اینکه خودم و شما رو بپیچونم و این قضیه رو تموم کنم :) ولاغیر .
 
Free Blog Counter.