۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه

بلند شب

1-یلدا ، بلند شب موزون و جالب ، جایی که تیرگی شب بر روشنایی روز چیره میشود تا ما بیدار بمانیم و بنگریم که ای وای .. امشب چنین شبی است که تیرگی کاملاً بر روشنایی پیروز میشود و ... ولی نه .. صبر کنیم .. این تیرگی نیست که پیروز میشود ، زیرا این آخرین توان تیرگیست بر تن سرد روشنایی ... از این پس روشناییست که سعی در باز پس زدن تیرگی میکند ... سهمگین بر تن شب میزند تا روشنایی جایگاه خود را باز پس گیرد ... یلدا ، آخرین شب پیروزی تیرگیست ... از فردا ، روشنایی با ماست ... هر روزتان نوروز ، ببخشید ، اشتباه شد ، این مال 90 روز دیگه بود ، هر روزتان سرشار از نور و روشنایی ..
2-یلدا و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است. ایرانیان باستان این شب را شب تولد الهه مهر «میترا» می‎‎پنداشتند، و به همین دلیل این شب را جشن می‎گرفتند و گرد آتش جمع می‎شدند و شادمانه رقص و پایکوبی می‌کردند.آن گاه خوانی الوان می‌گستردند و «میزد» نثار می‌کردند. «میزد» نذری یا ولیمه‎ای بود غیر نوشیدنی، مانند گوشت و نان و شیرینی و حلوا، و در آیین‎های ایران باستان برای هر مراسم جشن و سرور آیینی، خوانی می‌گستردند که بر آن افزون بر آلات و ادوات نیایش، مانند آتشدان، عطردان، بخوردان، برسم و غیره، برآورده‎ها و فرآورده‎های خوردنی فصل و خوراک‎های گوناگون، از جمله خوراک مقدس و آیینی ویژه‌ای که آن را «میزد» می‌نامیدند، بر سفره جشن می‌نهادند.
ایرانیان گاه شب یلدا را تا دمیدن پرتو پگاه در دامنهٔ کوه‌های البرز به انتظار باززاییده‌شدن خورشید می‌نشستند. برخی در مهرابه‌ها (نیایشگاه‌های پیروان آیین مهر) به نیایش مشغول می‌شدند تا پیروزی مهر و شکست اهریمن را از خداوند طلب کنند و شبهنگام دعایی به نام «نی ید» را می‌خوانند که دعای شکرانه نعمت بوده‌است. روز پس از شب یلدا (یکم دی ماه) را خورروز (روز خورشید) و دی گان؛ می‌خواندند و به استراحت می‌پرداختند و تعطیل عمومی بود (خرمدینان، این روز را خرم روز یا خره روز می‌نامیدند). در این روز عمدتاً به این لحاظ از کار دست می‌کشیدند که نمی‌خواستند احیاناً مرتکب بدی کردن شوند که میترائیسم ارتکاب هر کار بد کوچک را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ می‌شمرد.
3-واژه «یلدا» واژه ایست برگرفته از زبان سریانی (که از لهجه‌های متداول زبان «آرامی» است) به معنای تولد. زبان «آرامی» یکی از زبان‌های رایج در منطقه خاورمیانه بوده است. (برخی بر این عقیده اند که این واژه در زمان ساسانیان که خطوط الفبا از راست به چپ نوشته می شده، وارد زبان پارسی شده است).
4-در آیین کهن، بنابر یک سنت دیرینه آیین مهر شاهان ایرانی در روز اول دی‌ماه تاج و تخت شاهی را بر زمین می‌گذاشتند و با جامه‌ای سپید به صحرا می‌رفتند و بر فرشی سپید می‌نشستند. دربان‌ها و نگهبانان کاخ شاهی و همهٔ برده‌ها و خدمت‌کاران در سطح شهر آزاد شده و به‌سان دیگران زندگی می‌کردند. رئیس و مرئوس، پادشاه و آحاد مردم همگی یکسان بودند(صحت این امر موکد نیست، شاید تنها افسانه باشد). جشن یلدا در ایران امروز نیز با گرد هم آمدن و شب‎نشینی اعضای خانواده و اقوام در کنار یکدیگر برگزار می‎شود. متل گویی که نوعی شعرخوانی و داستان خوانی است در قدیم اجرا می‌شده‌است به این صورت که خانواده‌ها در این شب گرد می‌آمدند و پیرتر‌ها برای همه قصه تعریف می‌کردند. آیین شب یلدا یا شب چله، خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوه‌های گوناگون است که همه جنبهٔ نمادی دارند و نشانهٔ برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند، این میوه‌ها که اکثراً کثیر الدانه هستند، نوعی جادوی سرایتی محسوب می‌شوند که انسان‌ها با توسل به برکت خیزی و پر دانه بودن آنها، خودشان را نیز مانند آنها برکت خیز می‌کنند و نیروی باروی را در خویش افزایش می‌دهند و همچنین انار و هندوانه با رنگ سرخشان نمایندگانی از خورشیدند در شب. در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و یا پُری آن، آینده‌گویی می‌کنند.
5- 1 رو خودم نوشتم از خودم در آوردم ، ولی بقیه منبع و مرجع داره که همشون توی ویکیپدیا پیدا میشه .
6- یلداتون مبارک ..
7- پس فردا چه میمون روزیست !!!

۱۳۸۷ آبان ۷, سه‌شنبه

فراقتیه

1- دلیلی توی زندگی آدم نیست که حتماً اینجا حرف دلش رو بزنه ، میتونه یک چیزی که قشنگه رو هم بذاره ، اون هم برای خودش ، مگه نه ؟
2- يک برنامه‌نويس و يک مهندس در يک مسافرت طولانى هوائى کنار يکديگر در هواپيما نشسته بودند. برنامه‌نويس رو به مهندس کرد و گفت: مايلى با همديگر بازى کنيم؟ مهندس که مي‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رويش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشيد. برنامه‌نويس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما يک سوال مي‌پرسم و اگر شما جوابش را نمي‌دانستيد ۵ دلار به من بدهيد. بعد شما از من يک سوال مي‌کنيد و اگر من جوابش را نمي‌دانستم من ۵ دلار به شما مي‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهايش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. اين بار، برنامه‌نويس پيشنهاد ديگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب نداديد ۵ دلار بدهيد ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ٥٠ دلار به شما مي‌دهم. اين پيشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضايت داد که با برنامه‌نويس بازى کند.
برنامه‌نويس نخستين سوال را مطرح کرد: «فاصله زمين تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اينکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جيبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نويس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چيست که وقتى از تپه بالا مي‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائين مي‌آيد ۴ پا؟» برنامه‌نويس نگاه تعجب آميزى کرد و سپس به سراغ کامپيوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طريق مودم بيسيم کامپيوترش به اينترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمريکا را هم جستجو کرد. باز هم چيز بدرد بخورى پيدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونيک فرستاد و سوال را با آنها در ميان گذاشت و با يکى دو نفر هم گپ (chat) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.
بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بيدار کرد و ٥٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ٥٠ دلار را گرفت و رويش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه‌نويس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اينکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جيبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نويس داد و رويش را برگرداند و خوابيد ..

۱۳۸۷ آبان ۶, دوشنبه

حکایت

1- روزی شاه عباس از وزير خود پرسيد:"امسال اوضاع اقتصادي كشور چگونه است؟"وزير گفت:"الحمدالله به گونه اي است كه تمام پينه دوزان توانستند به زيارت كعبه روند!"شاه عباس گفت:"نادان! اگر اوضاع مالي مردم خوب بود مي بايست كفاشان به مكه مي رفتند نه پينه دوزان، چون مردم نمي توانند كفش بخرند ناچار به تعميرش مي پردازند، بررسي كن و علت آن را پيدا نما تا كار را اصلاح كنيم.
2- مردي در كنار رودخانه‌اي ايستاده بود. ناگهان صداي فريادي را مي‌شنود و متوجه مي‌شود كه كسي در حال غرق شدن است. فوراً به آب مي‌پرد و او را نجات مي‌دهد. اما پيش از آن كه نفسي تازه كند فريادهاي ديگري را مي‌شنود و باز به آب مي‌پرد و دو نفر ديگر را نجات مي‌دهد. اما پيش از اين كه حالش جا بيايد صداي چهار نفر ديگر را كه كمك مي‌خواهند مي‌شنود. او تمام روز را صرف نجات افرادي مي‌كند كه در چنگال امواج خروشان گرفتار شده‌اند غافل از اين كه چند قدمي بالاتر ديوانه‌اي مردم را يكي يكي به رودخانه مي‌انداخت.
3- موسي(ع) در راهي شيطان را ديد,در ضمن گفتگويي از او پرسيد:چه گناهي است كه اگر انسان آن را انجام دهد تو بر او آنچنان مسلط مي شوي كه هر كجا بخواهي او را مي كشاني؟شيطان گفت:انساني كه از عمل نيك خود خوشحال باشد آنرا بسيار تصور كند ولي گناهش را كوچك و ناچيز بشمرد ,من بر او مسلط مي شوم.

۱۳۸۷ آبان ۵, یکشنبه

اصلاحیه

1- نوشتن یک متن از نیچه ، هیچ دلیلی برای بیان عقاید نمیتونه باشه ، میتونه بیانگر این باشه که حتی بزرگترین فلاسفه هم ممکنه دری وری گفته باشند ..
2- ندارد
3- ندارد

بازخوانی اولین بار

1- بازخوانی اولین بار ، کاری بس نکوهیده بود ، بر مرور ایام . شرمنده که آدرسش و در اختیارتون نمیذارم چون یک حرفهایی مال یک زمانهایی هست که زده شده و الان کاملاً مسخره هستش .
2- فردریش نیچه : دری وری گفته بود ، برخورد ، پاکش کردم .
3- مصطفی در 22 سپتامبر سال 03 : امشب گفتم برم يه چرخي توي خيابونهاي اطراف بزنم ... سكوت مطلق . هر از گاهي صداي آدميزاده اي ميومد كه داشت رد ميشد.. سكوت بود و سكوت . باد مطبوع پاييزي روح زندگي رو به من ميبخشيد .. اونقدر لطيف بود كه من گريم گرفت .. احساس سبكي ميكردم . خودم رو داده بودم دست باد .. يك قطره اشك سرازير شد و من اون رو مزه مزه كردم .. خوش طعم بود .. شور نبود !‌عجيب بود .. اشكي كه شور نبود خسته بودم از اينهمه آداب لاجرم نشسته بر دل خسته بودم به سمت خانه برگشتم و فكر كردم و گفتم روزي دگر بار و دگر بار احساس خواهم كرد طعم واقعي پرواز را .
4- مصطفی وقتی مترجم میشود :
مامان و بابا داشتند ميرفتند شو اونا منو خونه پاپا جو گذاشتند :( من دست و پا ميزدم و خواهش ميكردم كه منو اينجا تنها نذاريد :( مامان بزرگ منو به خونه ببر :( مجبور شدم غذامو اونجا بخورم سيب زميني سرخ كرده و يه چيزي تو همون مايه ها البته من گوشتم و نتوستم به خوبي بجوام مامان بزرگ منو به خونه برگردون اون گفت باشه حالا ديگه گريه نكن برو بيرون و يكمي دوچرخه سواري كن اون كارو كردم ، پامم زخمي شد مامن بزرگ منو به خونه برگردون بعد از شام يه بستني خوردم دراز كشيدم و تلويزيون نيگاه كردم و در آغوش مادرم بيدار شدم مامان بزرگ منو به خونه ببر من ميخوام تنها باشم يه ترجمه مزخرف از خودم و از شعر
Sliver
- Nirvana
Mom and dad went to a show they dropped me off at Grandpa Joe's I kicked and screamed, said please no Grandma take me home Had to eat my dinner there Mashed potatos and stuff like that I couldn't chew my meat good Grandma take me home Said well good just stop your crying Go outside and ride your bike Thats what i did, i kicked my toe Grandma take me home after dinner, I had ice cream Fell asleep, and watched TV I woke up in my mother's arms Grandma
take me home I wanna be alone
5- مصطفی کتاب داستان میخواند . زیباترین قلب ، از کتاب جیبی 17 داستان کوتاه .
روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا ميکرد که زيباترين قلب را در تمام آن منطقه دارد. جمعيت زيادي جمع شدند . قلب او کاملا سالم بود و هيچ خدشه اي بر آن وارد نشده بود . پس همه تصديق کردند که قلب او براستي زيباترين قلبي است که تا کنون ديده اند . مرد جوان ، در کمال افتخار ، با صدايي بلند به تعريف از قلب خود پرداخت . ناگهان پيرمردي جلوي جمعيت آمد و گفت : « اما قلب تو به زيبايي قلب من نيست.» مرد جوان و بقيه جمعيت به قلب پيرمرد نگاه کردند . قلب او با قدرت تمام ميتپيد ، اما پر از زخم بود. قسمتهايي از قلب او برداشته شده بودند و تکه هايي جايگزين آن شده بود ؛ اما آنها به درستي جاهاي خالي را پر نکرده بودند و گوشه هايي دندانه دندانه در قلب او ديده ميشد . در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجود داشت که هيچ تکه اي آنها را پر نکرده بود . مردم با نگاهي خيره به او مينگريستند و با خود فکر ميکردند که اين پيرمرد چطور ادعا ميکند که قلب زيباتري دارد. مرد جوان به قلب پيرمرد اشاره کرد و خنديد و گفت :‌« تو حتماً شوخي ميکني ... قلبت را با قلب من مقايسه کن . قلب تو ،‌تنها مشتي زخم و خراش و بريدگي است » پيرمرد گفت :‌« درست است ،‌قلب تو سالم به نظر ميرسد ، اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نميکنم . ميداني ، هر زخمي نشانگر انساني است که من عشقم را به او داده ام ؛ من بخشي از قلبم را جدا کرده ام و به او بخشيدم . گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده است که به جاي آن تکه بخشيده شده قرار داده ام . اما چون اين دو عين هم نبودند ،‌گوشه هايي دندانه دندانه در قلبم دارم که برايم عزيزند ،‌چرا که يادآور عشق ميان دو انسان هستند . بعضي وقتها بخشي از قلبم را به کساني بخشيده ام ، اما آنها چيزي از قلب خود به من ندادند . اينها همين شيارهاي عميق هستند . گرچه دردآورند لمل يادآور عشقي هستند که داشته ام . اميدوارم که آنها هم روزي بازگردند و اين شيارهاي عميق را با قطعه اي که من در انتظارش بود پر کنند . پس حالا ميبيني که زيبايي واقعي چيست ؟ » مرد جوان بي هيچ سخني ايستاد . در حالي که اشک از گونه هايش سرازير ميشد به سمت پيرمرد رفت . از قلب جوان و سالم خود قطعه اي بيرون آورد و با دستهاي لرزان به پيرمرد تقديم کرد . پيرمرد آن را گرفت و در قلبش جاي داد و بخشي از قلب پير و زخمي خود را در جاي زخم قلب مرد جوان گذاشت . مرد جوان به قلبش نگاه کرد ؛ ديگر سالم نبود . اما از هميشه زيباتر بود . زيرا که عشق ، از قلب پيرمرد به قلب او نفوذ کرده بود .

۱۳۸۷ آبان ۲, پنجشنبه

دانشجو نامه

1- دانشجو ها در ملل مختلف . ( نقل قول از اینور اونور )
ژاپن : بشدت مطالعه می کند و برای تفریح ربات می سازد
مصر: درس می خواند و هر از گاهی بر علیه حسنی مبارک، در و پنجره دانشگاهش را می شکند!
هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختر خوشگلی می شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می کند. سپس ماجراهای عاشقانه و اکشنی( ACTION ) پیش می آید و سرانجام آندو با هم عروسی می کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود!
عراق: مدام به تیر ها و خمپاره های تروریست ها جاخالی می دهد ودر صورت زنده ماندن درس می خواند!
چین: درس می خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را می سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی می فروشد!
اسرائیل: بیشتر واحدهایی که او پاس کرده، عملی است او دوره کامل آموزشهای رزمی و کماندویی را گذرانده! مادرزادی اقتصاد دان به دنیا می آید! (مرگ بر ا س ر ا ئـ ى ل )
گینه بی صاحاب!!: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله ای درس بخواند!
کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و باید باسواد باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری امریکا دعا کند!
پاکستان: او بشدت درس می خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید!
اوگاندا: درس می خواند و در اوقات بیکاری بین کلاس؛ چند نفر از قبیله توتسی را می کشد!انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تا پایان دوره کواترناری!! منقرض می شود ولی آخرین بازماندگان این موجودات هم درس می خوانند!ایران: عاشق تخم مرغ است! سرکلاس عمومی چرت می زند و سر کلاس اختصاصی جزوه می نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می کند! عاشق عبارت « خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را می خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه می گوید! او سه سوته عاشق می شود! اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، و الا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می شود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده؛ که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائیل می دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی دهند! او چت می کند! خیابان متر می کند ودر یک کلام عشق و حال می کند! نسل دانشجوی ایرانی درسخوان در خطر انقراض است!
2- ضد حال ( نقل قول از اینور اونور )
دخترجواني از مکزيک براي يک مأموريت اداري چندماهه به آرژانتين منتقل شد.پس از دوماه، نامه اي از نامزد مکزيکي خود دريافت مي کندبه اين مضمون:لوراي عزيز، متأسفانه ديگر نمي توانم به اين رابطه از راه دور ادامه بدهم و بايد بگويم که در اينمدت ده بار به توخيانت کرده ام !!! و مي دانم که نه تو و نه من شايسته اين وضع نيستيم. من راببخش و عکسي که به تو داده بودم برايم پس بفرستباعشق : روبرتدخترجوان رنجيـده خاطرازرفتارمرد، ازهمه همکاران ودوستانش مي خواهدکه عکسي ازنامزد،برادر، پسرعمو، پسردايي ... خودشان به اوقرض بدهند و همه آن عکس ها را که کلی بودندباعکس روبرت، نامزد بي وفايش، دريک پاکت گذاشته وهمراه با يادداشتي برايش پست ميکند، به اين مضمون:روبرت عزيز، مراببخش، اما هر چه فکر کردم قيافه تو را به ياد نياوردم، لطفاً عکس خودت را از ميان عکسهاي توي پاکت جداکن وبقيه را به من برگردان.....

۱۳۸۷ مهر ۲۰, شنبه

مادرته !

خوب ، این مطلب و از اینجا برداشتم ، از یک قسمتش توی اینجا فاکتور گرفتم که اگر رفتید اونجا میتونید بخونید .. با عرض پوزش از کلیه کشورهای شرکت کننده ، این مطلب فقط جنبه طنز میباشد و هیچگونه واقعیتی در آن بکار نرفته است من فقط ناقل اون میباشم ...
امریکا
شما به رئیس‌جمهور امریکا می‌گویید: «مادرت رو...»! ولی اتفاق خاصی نمی‌افتد، فقط شما معروف می‌شوید و دربارهء مادر رئیس جمهور کتاب می‌نویسید و میلیون‌ها دلار درآمد کسب می‌کنید! اما بعد از آن، رئیس‌جمهور از شما به دادگاه شکایت می‌کند و شما مجبور می‌شوید که بابت غرامت، همهء‌ پولتان را به رئیس‌جمهور بدهید
انگلستان
شما به نخست‌وزیر انگلستان می‌گویید: «مادرت رو...»! نخست‌وزیر هم به شما می‌گوید: مادر خودت رو
فرانسه
شما به رئیس‌جمهور فرانسه می‌گویید: «مادرت رو...»! و بلافاصله میلیون‌ها نفر از مردم به خیابان‌ها می‌ریزند و در حمایت از شما، به رئیس‌جمهور می‌گویند: «مادرت رو...»! رئیس‌جمهور هم دربارهء جریحه ‌دار شدن احساساتش شعری می‌سراید و آنرا در روزنامه‌ها و مجلات و رادیو و تلویزیون منتشر می‌کند
ژاپن
شما به نخست‌وزیر ژاپن می‌گویید: «مادرت رو...»! نخست‌وزیر تعظیم می‌کند و به شما می‌گوید: ببخشید، ولی فکر نکنم مادرم از شما خوشش بیاد
آلمان
شما به صدراعظم آلمان می‌گویید: «مادرت رو...»! پلیس به سراغ شما می‌آید و به شما می‌گوید: لطفاً با مادر صدراعظم کاری نداشته باشید
سوئد
شما به نخست‌وزیر سوئد می‌گویید: «مادرت رو...»! از مردم ر‌أی‌گیری می‌شود که آیا شما مادر نخست‌وزیر را... یا نه؟! اگر رأی مثبت داده شود، شما مادر نخست‌وزیر را...! ولی اگر رأی منفی داده شود، نخست‌وزیر دست شما را در مقابل دوربین‌های تلویزیونی می‌فشارد و برای شما آرزوی موفقیت می‌کند
ترکیه
شما به رئیس‌جمهور ترکیه می‌گویید: «مادرت رو...»! و رئیس‌جمهور هم اسلحه‌اش را در می‌آورد و به شما شلیک می‌کند. اگر شما کُرد باشید، رئیس‌جمهور مورد تشویق قرار می‌گیرد! وگرنه او را به دادگاه احضار می‌کنند و او در بین راه فرار می‌کند و به یونان پناهنده می‌شود
سوئیس
شما به نخست‌وزیر سوئیس می‌گویید: «مادرت رو...»! منشی دفتر نخست‌وزیر با شما تماس می‌گیرد و شماره تلفن مادر نخست وزیر را به شما می‌دهد تا شخصاً با خودش هماهنگ کنید
هند
شما به نخست‌وزیر هند می‌گویید: «مادرت رو...»! نخست‌وزیر شما را به خانه‌اش دعوت می‌کند و خاکستر مادرش را که سالها پیش مُرده به شما نشان می‌دهد و برای شما آواز می‌خواند و گریه می‌کند. شما هم متأثر می‌شوید و به خانه برمی‌گردید و می‌بینید که خانواده‌تان ناپدید شده‌اند و سالهای سال به دنبال خانوادهء‌ خود از این شهر به آن شهر آواره می‌شوید و سرانجام در فقر و غربت، از غم و گرسنگی می‌میرید و از داستان زندگی شما بیش از هزار و هفتصد فیلم سینمایی ساخته می‌شود
کانادا
شما به نخست‌وزیر کانادا می‌گویید: «مادرت رو...»! مادر نخست‌وزیر خبردار می‌شود و مقاله‌ای فمینیستی در روزنامه چاپ می‌کند و تبعیض جنسی را به شدت مورد انتقاد قرار می‌دهد و از شما می‌خواهد که پدر نخست وزیر را...ا
کلمبیا
شما به رئیس‌جمهور کلمبیا می‌گویید: «مادرت رو...»! بعد وصیتنامه‌تان را می‌نویسید و در اولین فرصت خود را دار می‌زنید! چند روز بعد جسد شما را در حالی که طناب دار دور گردنتان است و با گلوله سوراخ ‌سوراخ شده‌ و با اسید سوزانده شده‌اید، پیدا می‌کنند! پزشک قانونی جسد شما را لاشهء سگ تشخیص داده و در حومهء شهر دفن می‌کند
چین
شما به رئیس‌جمهور چین می‌گویید: «مادرت رو...»! رئیس‌جمهور هم به صورت لفظی، هم شما و هم خانواده‌ تان را...! سپس شما به همراه خانواده ‌تان به کرهء ‌ماه تبعید می‌شوید
ایتالیا
شما به نخست‌وزیر ایتالیا می‌گویید: «مادرت رو...»! روزنامه‌ها خبر رسوایی مادر نخست‌وزیر را چاپ می‌کنند و مافیا به خاطر شهوت زیادتان، به شما پیشنهاد همکاری در زمینهء تهیهء‌ فیلم‌های پ.ورن.و می‌کند! نخست‌وزیر هم برای تلافی، یک بازی دوستانهء فوتبال بین تیم محبوب خودش و تیم محبوب شما ترتیب می‌دهد و داور بازی را می‌خرد و تیم محبوب شما را با نتیجهء مفتضحانه ‌ای شکست می‌دهد
روسیه
شما به رئیس‌جمهور روسیه می‌گویید: «مادرت رو...»! فردای آن روز شما دچار یک سانحه شده و در تصادف با اتومبیل کشته می‌شوید! به خانوادهء شما اطلاع داده می‌شود که شما در حال مستی رانندگی کرده‌اید و شدت تصادف چنان زیاد بوده که بدن شما تکه ‌تکه شده است
عربستان
شما به رئیس‌جمهور عربستان می‌گویید: «مادرت رو....»! همه به شما می‌خندند، چون عربستان رئیس‌جمهور ندارد! شما متوجه اشتباه خود می‌شوید و این دفعه به پادشاه عربستان می‌گویید: «مادرت رو...»! همه از خنده دست می‌کشند و پادشاه هم زبان شما را قطع می‌کند

۱۳۸۷ مهر ۱۷, چهارشنبه

امنیه

شهر بیش از حد در امن و امان است ، در حدی که ساعت دو و نیم بعد از نیمه شب هیچ هنری برای خرج کردن ندارم !!!!

۱۳۸۷ مهر ۹, سه‌شنبه

ستاره ، ستاره شد

1-

زهرا سلطاني، نماينده اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان مستقل دانشگاههاي سراسر كشور که دومين سخنران خانم در اين جمع بود، در مطالب خود انتقادات سنگيني را متوجه برخي دستگاه‌هاي کشور ساخت. وي در سخناني با انتقاد از انتصاب کردان به عنوان وزير کشور از مجلس به خاطر کوتاهي در پرونده پيگيري مدرک کردان انتقاد کرد.
وي گفت: چرا در اين ماجرا قوه قضائيه ورود پيدا نکرده‌است؟ چرا مجلس به دقت بررسي نکرده است؟ و چرا خود وزير کشور پاسخگوي رسانه‌ها و مردم نيست؟ وي از خود کردان به علت ايجاد بحران رواني در کشور انتقاد کرد که در اينجا با تکبير پرشور دانشجويان مواجه شد.
رهبر انقلاب هم با لبخند اين صحنه مناظره کردند و در سخناني گفتند: يكى از دوستان، اعتراض‌هاى صريحى كردند. خصوصيت دانشجو هم همين است. به اشخاص و دستگاه‏ها اعتراضهائى كردند - حالا آن اعتراض‌ها ممكن است وارد باشد، ممكن است وارد نباشد؛ من روى آن نمي‌خواهم قضاوت بكنم - اصل اينكه دانشجو حرفش را روشن و صريح و آشكار بزند و دچار سياسى‏كارى نشود، چيز مطلوبى است. بدترين اشكال و اشكال وارد بر محيط دانشجوئى اين است كه دانشجو دچار محافظه‏كارى شود و حرفش را با ملاحظه‏ى موقع و مصلحت خيالى بيان كند؛ نه، دانشجو بايد حرفش را صريح بزند. البته در كنار اين صراحتِ در بيان، صداقت در نيت هم بايد وجود داشته باشد و در كنار او، سرعت در پذيرش خطا؛ اگر ثابت شد كه خطاست. فرق شماى جوان و دانشجو و صادق و پاكيزه‏دل، با يك آدم سياسى‏كار بايد در همين باشد؛ حرفتان را صريح بزنيد؛ آنچه را كه ميزنيد، از دل بزنيد؛ و اگر چنانچه معلوم شد كه اشتباه است، سريع پس بگيريد؛ راحت. اين، به نظر من يكى از بهترين شاخصه‏هاى دانشجوئى است. ( قبل و بعد )

2- ببخشید ، عرق ملی ، وطنی نذاشت که اون مطلب از دستم در بره :) برای همین این مطلب رو دوم گذاشتم :( پل نیومن ، مرد محبوب من در دنیای کلاسیک ، فیووریت مرد من در" بوچ کسیدی و ساندنس کید " روز جمعه بر اثر سرطان فوت کرد . یعنی چند سال طول میکشه تا چنین ستاره ای دوباره روی پرده سینما ظهور کنه ؟

پل نیومن در نیویورک تایمز


عکس پل نیومن در لس آنجلس تامیز

پل نیومن و رابرت ردفورد در پوستر بوچ کسیدی و ساندنس کیدز برنده 4 اسکار


3- هی این وزیر آموزش و پرورش و اذیت کردند ، گفتند استیضاحت میکنم ، بودجه ندادند تا اینکه به CCU رسید :( لینک خبر
4- این هم در جواب عکس دیروز برای قیمت چند میلیاردی برج میلاد تهران :
حتي يك متر از فضاي برج ميلاد را نفروخته‌ايمبه گزارش ايسنا، قاليباف در پاسخ به اين سوال كه برخي از آگهي‌هاي تبليغاتي براي فروش بخش‌هايي از مراكز تجاري برج ميلاد ديده شده است، اذعان كرد: 13هزار مترمربع بناي بالاي برج هيچگاه به معناي واگذاري قطعي به فروش نرفته است و ملكيت آن براي شهرداري تهران است، اما مغازه‌ها و برندهايي كه متقاضي حضور در اين مجموعه‌ از برج هستند، مي‌توانند براي مدت مشخصي آن را اجاره كنند، ضمن اينكه عمده اين فضاها متعلق به بخش‌هاي فرهنگي و هنري است و فقط لابي پايين برج مي‌تواند براي مدت دو تا 5 سال اجاره طولاني مدت شود، اما هيچ فروش متري در اين محدوده برج صورت نمي‌گيرد . قبل و بعد خبر
5- خوزه مورینیو از آنجلوتی شکست خورد :( با اینکه هیچ گونه تعصبی نه به میلان دارم نه اینتر ! تیم فقط رم :) هادی میر اسماعیلی با اینکه مدال نگرفت ، اما مقابل اسرائیلی جماعت هم مسابقه نداد تا اینکه به سرمربی گری تیم ملی جودو برسه !
6- دیروز 8 مهر ، سالروز بزرگداشت مولانا بود . فیووریت شاعر من ، عشق من و شمس تبریزی :) چقدر گل بود این آدم ، وقتی که گفت :
من درد تورا ز دست آسان ندهم -- دل برنکنـم ز دوست تا جـان ندهم
از دوست به یادگـار دردی دارم -- کان درد به صد هزار درمان ندهم
و چقدر قشنگ شهرام ناظری اون رو در آلبوم یادگار دوست ، به یادگار گذاشت .
7- امروز هم خبری نبود ، سریال ها پخش شد ، داداشی آزاد شد ، دست خدا بر دست جلال قرار گرفت ، اشرف پشیمون شد ، کاظم آدم شد ، و تمام کسانی که در 25 قسمت دهن همدیگرو سرویس میکردند ، یک شبه آدم میشند :) خوبه توی زندگی اینطوری نباشیم . بزنیم دهن یک ملت و آسفالت کنیم ( ترجیحاً آسفالت پلیمری ) بعد یک شبه بریم دم مسجد و یک آدم خوبی مثل آقا عمو علی رو واسطه کنیم تا همه چیو یک شبه ردیف کنه و حتماً این اتفاق هم میافته . تازه اون به کنار ، پوریا پورسرخ در هنگام تصادف معصومه 25 سال بود که بدست نرگس رسیده بود ، 3 سال بعد توی خلوت حاجی و نرگس ، باز هم 25 سال قبل بود که از مادرش گرفته شده بود :) تازه وقتی هم که گرفته شد یک بچه 10-15 کیلویی تپل موپول بوده که اصلاً هم بهش نرسیده بودند :( بنده خدا اگه بهش میرسیدند چه کوه گوشتی میشد ؟ راجع به دری وری مامور بدرقه هم اصلاً نمیخوام حرفی بزنم ، حتی حیف این فضای لایتناهی وب که چند بیتش حروم اون بشه . نادر چه خبر ؟ امروز 10 دقیقش و بیشتر ندیدم :( :)
8- نداریم ! سر درد میکند ، زندگی روال است ( آیا ؟ خر خودتی ) ، از هر چیزی نمیشه نوشت ، متاسفم :( وگرنه حرف زیاده .

۱۳۸۷ مهر ۸, دوشنبه

برجیه

1- بدون شرح !

2- حدود چند ماه قبل CIA شروع به گزينش فرد مناسبي براي انجام كارهاي تروريستي كرد. اين كار بسيار محرمانه و در عين حال مشكل بود؛ به طوريكه تستهاي بيشماري از افراد گرفته شد و سوابق تمامافراد حتي قبل از آنكه تصميم به شركت كردن در دوره ها بگيرند، چك شد.پس از برسي موقعيت خانوادگي وآموزش ها و تستهاي لازم، دو مرد ويك زن ازميان تمام شركت كنندگان مناسب اين كار تشخيص داده شدند. در روز تست نهايي تنها يك نفر از ميان آنها براي اين پست انتخاب مي گرديد. در روز مقرر، مامور CIA يكي از شركت كنندگان را به دري بزرگ نزديك كرد و در حاليكه اسلحه اي را به او مي داد گفت : "- ما بايد بدانيم كه تو همهدستورات ما را تحت هرگونه شرايطي اطاعت مي كني، وارد اين اتاق شو و همسرت را كه بر روي صندلي نشسته است بكش!"مرد نگاهي وحشت زده به او كرد و گفت : " – حتما شوخي مي كنيد، من هرگز نمي توانم به همسرم شليك كنم."مامور CIA نگاهي كرد و گفت : " مسلما شما فرد مناسبي براي اين كار نيستيد."بنا براين آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حاليكه اسحه اي را به او مي دادند گفتند: "- ما بايد بدانيم كه تو همه دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي كني. همسرت درون اتاق نشسته است اين اسلحه را بگير و او بكش " مرد دوم كمي بهت زده به آنها نگاه كرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. براي مدتي همه جا سكوت برقرار شد و پس از 5 دقيقه او با چشماني اشك آلود از اتاق خارج شد و گفت: " – من سعي كردم به او شليك كنم، اما نتوانستم ماشه را بكشم و به همسرم شليك كنم. حدس مي زنم كه من فرد مناسبي براي اين كار نباشم،"كارمند CIA پاسخ داد: "- نه! همسرت را بردار و به خانه برو." حالا خانم شركت كننده باقي مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند: " – ما بايد مطمئن باشيم كه تو تمام دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي كني.اين تست نهايي است. داخل اتاق همسرت بر روي صندلي نشسته است . اين اسلحه را بگير و او را بكش." او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد.حتي قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صداي شليك 12 گلوله را يكي پس از ديگريشنيدند. بعد از آن سر و صداي وحشتناكي در اتاق راه افتاد، آنها صداي جيغ، كوبيده شدن به در و ديوار و ... را شنيدند. اين سرو صداها براي چند دقيقه اي ادامه داشت. سپس همه جا ساكت شد و در اتاق خيلي آهسته باز شد و خانم مورد نظر را كه كنار در ايستاده بود ديدند. او در حاليكه عرق را از پشاني اش پاك مي كرد گفت: "- شما بايد مي گفتيد كه گلوله ها مشقی است است. من مجبور شدم مرتيكه را آنقدر با صندلي بزنم تا بميرد .

3- هوای کاملاً پاییزی ، انسان رو بسوی سرماخوردگی سوق میده ! خطرناکه ، مواظب باشیم :)

4- از اینکه چند بار از کنار کسی رد میشی که دلت میخواد بزنی لهش بکنی ، ولی نمیتونی و مجبوری اصلاً بروی خودت نیاری که میبینیش ، واقعاً بدم میاد

5- از سیاست چه خبر ؟ :) از هاله چه خبر ؟ از کاغذ پاره ها چه خبر ؟ :( حوصلم سر رفت ، سوژه سیاسی نداریم امروز .

6- داداشی ، داداشی ، الهی فدات بشم ، داداش محمد باقرت دورت بگرده ، چی میکشیدی تو ؟ آخرین بار دستت ماری جوانا دیدما !

7- منطقه شمالی تهران ، هر روز خز تر از دیروز :) خیابون کوهستان و خلوتیش ، یادش بخیر ..

۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه

سیماییه

1- سریال یوسف رو نمیدونم میبینید یا نه ! من چند جلسه اش رو دیدم :) یوسف به یکباره چند سال بزرگتر میشه ، در حالیکه فرعون ، عزیز و زلیخا هنوز هم تکون نخوردند .. تو مایه های فیلم زن دوم که 12 سال میگذره و سحر زکریا عینکش عوض نمیشه ! موبایلشم عوض نمیشه :) تازه من موندم تا وقتی که همه از صرفه جویی و کمک به ایتام و ... حرف میزنند اینهمه خرج کردن برای چیه ؟
2- امروز اخبارها و ... اصرار شدیدی به سخنرانی پیش از نمازجمعه حجت الاسلام ناطق داشتند . گویا ایشون هم برای نامزدی ریاست جمهوری دارند آماده میشند ... یاد راست سنتی افتادم در زمانی که ایشون رئیس مجلس پنجم بودند ، شعاری که اومده بود برای سال 76 ، رئیس مجلس ما ، رئیس جمهور ماست .
3- امروز هر شخصیتی در جای جای میهن اسلامی رو پررنگ در تظاهرات روز قدس دیدیم ، الا شهردار تهران ! نمیدونم کوتاهی از ایشون بود که بی سر و صدا اومدند یا صدا و سیما ایشون رو پیدا نکردند ؟
4- والبیال ایران قهرمان کنفدراسیون آسیا شد :) تبریک ...
5- چرا دیگه پیگیر فوتبال پرسپولیس و چلسی نیستم ؟ :) مورینیو چه خبر؟ اینتر چه میکنه ؟!
6- از بیکاری خسته شدیم ! کسی کار دفتری خوب سراغ نداره با حقوق مکفی ؟
7- ... تو فردا را به نيك ترين شكل بايد ببيني ، تا فردا نيك ترين شكل را به امروز بياورد. اينكه فردا در روند آمدن خود " امروز" ميشود ، همچنان كه "كودك" ، "جوان" و"جوان" ، "پير" داستان ما نيست . اينكه به هنگام امروز شدن شكل امروز نخواهد بود ، داستان بزرگ ماست ... نادر ابراهیمی .

۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه

حاج آقا VS حاج آقا

1- داداشی یتیم شد :( معصومه فوت کرد ! برزخ به راحتی در دسترس ماست میتوانیم با مراجعه به دفتر وکالت نرجس سروستانی آن را درخواست کنیم :) حاج آقا شهیدی اصرار داشت که زن خوابت و به کسی نگو ، خواب زنه چپه ولی کو گوش شنوا ؟! برای همه مردم گفت .. تازه حاج آقا هم با کلی اصرار بر ادله و پیروی از کتبی حزوی دلایلی منطقی از انواع برزخ رو بیان کردند . قسمتهایی از برزخ هم توسط سیروس به نمایش کشیده شد تا عبرتی باشه برای بندگان و میتونیم از این بع بعد باغ های سرسبز شمال رو به عنوان قسمتی از برزخ به نمایش بگذاریم ، تازه شاید بهتر از اون . عمو هم از استرالیا برگشته ، نادر هم نمیخواد ترک کنه ! عزت هم با اقتدار حال شورای نمیدونم چی چی رو گرفت و گفت به کسی چه من چی پخش میکنم !
2- ریاست محترم جمهور هم از اونجایی که پیرو رهبر کبیر انقلاب هستند و شاید از کتاب های ایشون زیاد مطالعه کردند ، پیش بینی فرمودند سلطه امریکا بر جهان بزودی از بین خواهد رفت ! ما مرده و شما زنده ، ببینیم و تعریف کنیم .. ولی اما کجا و رئیس جمهور کجا ؟
3- هیچ خبری نیست ! آسوده بخوابید .
4- من اگر نیکم و اگر بد ، تو برو خود را باش -- هر کسی آن درود عاقب کار که کشت
5- از بس سوژه برای نوشتن نبود و همه چی تکراری شده بود دست و دلم به نوشتن نمیرفت .. راستی حتماً سری به نیک آهنگ کوثر در این کنار بزنید و از کاریکاتورهای جذابش لذت ببرید . کم کم نقش یک روزنامه نگار رو دارم درک میکنم . پرسیدن از مسئولین که از شما که گذشت ، شما چرا کاری نکردید ؟!
6- وقتی بچه های مدرسه ای رو دیدم دلم برای مداد مشکی و قرمز و دفتر و کتابام واقعاً تنگ شد . یهو یاد دبستان و اون روزا افتادم که برامون لقمه میرفتند تا زنگ تفریح بخوریم .. عجب حالی میداد ، چقدر تقلب میکردیم و در اوج حماقب بعضی وقتا امضای اولیای عزیز رو جعل میکردیم برای اینکه گند کاری که زدیم به خونه نرسه ، ولی یه بار وقتی رسید عجب افتضاحی بالا اومد :( آبروریزی شد مثل پلنگ .
7- اوست نشسته در نظر ، من به کجا نظر کنم -- اوست گرفته شهر دل ، من به کجا سفر برم ؟

۱۳۸۷ شهریور ۲۹, جمعه

قدریه

1- دلا امشب سفر دارم ، چه سودایی به سر دارم ، حکایت های پر شرر دارم ، چه بزمی با تو تا سحر دارم

2- تیم اعزامی به پارالمپیک چین برگشت ، با 6 مدال طلا ، 5 نقره و 3 برنز و کسب مقام بیست و یکم :) این نشونه این بود که کل ورزش ما مشکل داره :) وگرنه چطور میشه تیم سالم های ایرات پنجاهم بشه و یدونه مدال طلا و تیم معلولین ما بیستم ؟ البته مشکل عرق ملی جای خودش رو داره که اکثر کسایی که توی پارالمپیک بودند همون کسایی بودند که با همت و پشتکار و نقص عضو به جایی رسیدند و مثل منی که راست راست دارم راه میرم و اگه یذره پام کج بشه آسمون و ریسمون رو به هم میبافم نیستند .

3- من امشب ، با خدای خود ، مناجاتی دگر دارم ، نیایش ها ، به درگاهش ، از این شور و شرر دارم ، ز لطف بی کران او ، تشکرها کنم ، اما ، شکایتها به درگاهش ز سودای بشر دارم

4- خدارو شکر که مشکل اسفندیار هم حل و فصل شد :) ریاست محترم دولت دیروز در نشست خبری خودش فرمودند که ما همگی هیچی حالیمون نیست و کریم و کور و در حق اسفندیار ظلم شده و اصلاً ایشون حرفی از ملت اسرائیل نزده . من حتماً به یک دکتر برای شنوایی سنجی مراجعه میکنم :) اگر گفت مشکلی نداره گوش ها ، حتماً به یک متخصص اعصاب و روان مراجعه میکنم تا مشکل توهم هایی که دارم رو برطرف کنه .

5- همیشه میخواستند بگند چپ کسی پره ، میبستندش به آیات عظام و دین و ایمان و اسلام و حوزه علمیه ولی چپ رئیس ما انقدر پره که میگه هرچقدرم انسان های محترمی هستند ( مراجع رو گفته گویا ) ولی نمیشه توی تصمیمات دولت دخالت کنند ! ( یه چیزی تو مایه های اینکه به کسی چه من چیکار میکنم ولی ادبی و محترمانه اش )

6- این احمد توکلی کلاً شده برنامه هر شب من ، اصلاً حوصله ندارم ازش لینک بردارم ولی خوب گذاشته پشتش و در و دیوار و داره به هم میبافه و انبوهی از منتقدین و مشوقین دورش جمعند ، خدا آخر و عاقب همه مارو بخیر کنه .

7- سریال های ماه مبارک بصورت پیگیری داره پخش میشه ، البته از امشب یکمی قر و قاطی شد برنامه ها و یکی دوتاش کنسل شد و جابجا شد تا بعد از ایام مبارک . خیلی به سریال بزنگاه گیر داده بودند ، که آی چنینه و چنانه و بد آموزی داره و مردم و از راه بدر میکنه و ... که حوصله ندارم بگردم دنبال لینکش بینم توی کدوم خبرگذاری نقدش کرده بودند که آره اشاعه مصرف مواد مخدر میکنه ، از الفاظ رکیک توش استفاده میشه ، بی حرمتی به مرده و پدر و نشون میده که گربه میندازند روی میت یا میره توی توالت میگه بوی پدر و میده ، فقط ما یادمون رفته همین اصطلاحات بارها توی فیلم اخراجی ها بکار رفته شد چه بسا بدتر و رکیک تر:( ولی خوب ، متاسفانه مردم ایران حافظظه کوتاه مدت بسیار عالی دارند و سریعاً در مقابل چیزی که میبینند جبهه میگیرند و چند هفته بعدش هم کلاً یادشون میره :) مثلاً همین الان بری بپرسی توی سریال پاورچین چه فرق هایی با نقطه چین داشت عمراً بیشتر از 10 نفر یادشون بیاد که اصلاً چی بود این سریال ها ولی خوب ، ما انسان هایی هستیم که سالهاست داریم محکوم میکنیم ، سیاست داخلی ، سیاست خارجی ، سیاست عمه جان محترم ، سیاست های همسایه بغلی توی مستاجر گرفتند ، سیاست ها حاج خانوم فلانی توی مراسم بزرگداشت فلان و ... آری به محکوم کردن و انتقاد کردن عادت کردیم . سریال مثل هیچ کس که از شبکه دو پخش میشه باز حداقل یک کمی اجتماعی تره ، هرچند که خیلی خشک و بی برنامه پیش میره و خیلی حرص در بیار میشه ولی باز موضوعی که توش انتخاب شده به نظر من بهتره ، حداقل اینه که موضوعیه که توی جامعه ما غریبه نیست و دیدم انسان هایی رو که سر همین ارث و میراث چه کارها که نکردند . اما در مورد معصومه خدا بیامرز یا " روز حسرت " ، من کلاً دلم نمیخواد سر به تن این پوریا پورسرخ باشه :) از اون زمان وفا تا همین الانش که پسر حاج رضاست ، همیشه صداش توریه که انگار همین الان 200 تا پله رو بالا اومده ، داره نفس نفس میزنه توی سریال ، سریعاً جوگیر دوستش میشه که دلم میخواد بزنم زیر گوشش انقدر راحت و آروم صحبت میکنه ، بدون هیچ گونه استرسی ، انگار به راحتی داره متن مقابلش رو که تا حدی حفظ کرده میگه ، البته خوب همینطوریم هست :) صد در صد رئیس الوزرا ما بهتر از ایشون متن هاشون و حفظ میکنند و با احساس بیشتری بیان ! سریال شبکه تهران رو هم که اصلاً نگم بهتره که واقعاً هیچ حرفی برای گفتن نداره :) کلاً حیف برق و پولی که صرف اینها شده !

8- به حق همین شب های عزیز قدر ، یه 4-5 شب تحمل کنیم ، بد قلقی نکنیم ، با مردم کنار بیایم ، با هم دوست باشیم ، این چند روزه به خوبی و خوشی و آدمیت بگذره خداییش صواب داره .

9- نمیترسم از فتنه طوفان ، دلی چون دریای خزر دارم ، به بیتابی قلب عاشق ها ، پیامی از شمس و قمر دارم ... دلا امشب سفر دارم ، چه سودایی ...

۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه

بنزینیات

1- امروز که کارت بنزین خودمونو دیدم مطلب بسیار شگرفی رو مشاهده کردم ، اینکه حدود 850 لیتر هنوز از سهمیه ما باقیست :) چشم نخوره ایشالله ! به این نتیجه دارم میرسم که پس مردمی که بنزین کم میارند چیکار میکنند ؟ البته شایان ذکره که ما در محدوده شدید طرح و ترافیک زندگی میکنیم و عملاً امکان استفاده و مانور بالا با ماشین رو نداریم :) و نکته ثانی اینکه پدر بنده تا توانی در پیاده روی به سر میبرند و مسیرهای مختلف رو با طی طریق پیمایش میکنند مگر مسافت های بلند که به منظور کاری باشد شاید همگانی عمومی و گاهی میهمانی با خودروی شخصی :)
2- بزرگترین اشتباه زندگی رو ممکنه در لحظه ای انجام بدی که غرورت اجازه نمیده دست به کاری بزنی و اون رو کسر شان خودت میدونی ! ولی داری بزرگترین حماقت زندگیت رو میکنی .
3- حرف از حماقت شد ، یاد انیشتین افتادم ، جمله ای داره که میگه : دو چیز بی نهایتند ، کهکشانها و حماقت انسان . البته در اولی شک دارم .
4- اگر احتمال درست یا غلط انجام شدن کاری 50% باشد ، احتمال غلط انجام دادن آن کار 90% است . ( از قوانین مورفی )
5- خداوندا ! ... خودت میدونی دیگه :) بگم که چی بشه ؟
6- قضیه کرسنت هم جالب شده ، دکتر کردان و دکتر رحیمی ، دو مایه افتخارات نظام و دولت که دارای دکتری از آکسفورد هستند ( دیگر قحطی رجال نداریم ) زیر تیغ حسین شریعتمداری ( کیهان ) قرار گرفتند و توکلی ( الف ) به طرز شدیدی از زیر تیغ شریعتمداری ماهی میگیرد ! ( البته ماهی رو با قلاب و از آب گل آلود میگیرند ولی این کارش از این حرفها گذشته )
7- قطبی و قلعه نوعی هردو باختند ، اما این کجا و آن کجا ؟

۱۳۸۷ شهریور ۲۲, جمعه

تولد

1- 16 شهریور به گفته دوستان روز آغاز وبلاگستان فارسی بود ، پس با این اوصاف و نگاه کردن به وبلاگ قبلیم ، فهمیدم که من هم چند روز بعد از تولد ، وارد کارزار شدم :) پس تولد وبلاگستان مبارک .
2- بچه ، نعمت خدادادی هستش ، تا وقتی میخنده ، همه قربون صدقش میرند ، میگند قربونت برم گوگولی مگولی ، فدات بشم ، وای چه لپایی داره ، جیگرتو ، اما همین که 2 تا عر میزنه که یا از دل درده ، یا زمین خوردن ، یا خیس کردن و پیپی کردن ، همه با لگد میخواند شوتش کنن سمت دیوار :) چی میشد بچه ها از وقتی به دنیا میومدند توانایی تکلم داشتند ؟ حداقل دردهاشونو به آدم میگفتند بجای عر زدن :)
3- گویا این روزها درد و دل حرف زدن ، دیدن و خوندن آنچنانی نداره ، باید یا حتماً سیاسی باشی ، یا اجتماعی ، یا فعال حقوق بشر ، یا فعال حقوق زنان ، یا فعال طنز ، یا فعال پ.و.ر.ن.و ! بیخیال ، مهم اینه که من حرف خودم رو میزنم ، چه کسی بخونه ، چه نخونه !
4- به نظر شما اگر علامت های ! ، و :) نبود من از چه چیزی استفاده میکردم ؟ کتابی هست به نام کوری ، نوشته نویسنده ای که حال ندارم برم اسمش و بخونم و ترجمه اسدالله امرایی ، توی این کتاب کلاً 2-3 تا ، بود 1-2 تا ؟ و ! ! این نوشتن عجب کار سختیه :) من هرچی فکر میکنم زندگی بدون ! رو نمیتونم تصور کنم .
5- مایکل جکسون ، سلطان پاپ و تغییر چهره دنیا وارد 50 سالگی شد :) مدتهاست قیافه جدیدش رو کسی ندیده ، ولی ای کاش این کارهارو با خودش نمیکرد .
6- همسایه ای داریم در مجتمع روبرویی ، طبقه آخر زندگی میکنه ، هر روز 2 بار صدای فحش خارمادر ایشون نقل محافل خانواده های محله هستش ولی نمیدونم چرا هیچکس اعتراض نمیکنه ! من خجالت میکشم وقتی اون فحش ها رو میده !!! :[
7- بعضی وقتها کوچکترین دعا ها هم ممکنه جواب بده ، هفته پیش خیلی بیخود و بیجهت دم اذان یک دعایی کردم و به حق همین وقت عزیز قسم دادم ! به هفته نکشید که برآورده شد ! در عجبم از کار این خالق .
8- ندارد !

۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

119 یا 911


1- کنار خاطراتم با تو همیشه خندست ، طرحی که از تو دارم ، شبیه یک پرندست ، شب و روز پیش منی ، تو هنوز پیش منی

2- امروز سالروز حمله به برجهای دوقلوی تجارت جهانی بود :) من یادمه اون موقع توی یک فروشگاه توی مجتمع پایتخت کار میکردم ، بعد از ظهر بود و ما در حال رفع بیکاری و انتظار برای وارد شدن مشتری رو میکشیدیم که موبایل همکارم زنگ خورد ، اون موقع ها هنوز شماره نمیافتاد :) جالبه نه ؟ فکر کنید شما نمیدونید کیه بهتون زنگ میزنه :) هرکی تماس میگیره فقط شما نوشته Call رو میبینید ، اون هم جواب داد ، یکهو دادش رفت بالا .. فهمدیم که خبرهای مهمی رو داره میشنوه و اینکه با کسی در خارج از ایران داره صحبت میکنه ، مکالمات خیلی طول نکشید ، بعد از قطع کردن بهم گفت به آمریکا حمله کردند ، دوستم بود ، میگفت هواپیماها رو کوبوندن به مرکز تجارت ! منم که حالیم نبود مرکز تجارت چیه گفتم آها ا ، چه بد ! آخی حیف :) ولی بعد از 3 دقیقه که روی CNN Live بودیم فهمیدیم اوخ چه خرابکاری عظیمی بوده . از اون سال تاحالا هر سال برنامه تلویزیون ایران در تحلیل این اقدام سنگ تموم میگذاره و هر سال با مدارک بیشتری به بحث در مورد اون میپردازه . و خوب جالب هم هست . البته قضیه کاملاً بو دار بود دیگه :) ولی به هر حال ریخت پایین تموم شد رفت ! حالا خدا میدونه بجاش چه غولی رو هوا میکنند .... من خیلی منتظرم ببینم جاش چی میسازند . << این قسمت رو بعداً اضافه کردم >> : اینطور که معلومه بجاش یک موزه بنای یادبود خیلی کوچیک و جمع و جور میسازند ، یک تکه هایی از دیوار و ... برج ها هم توش میمونه و کلی دار و درخت و پارک میشه . وقتی خودم و میذارم جای کسی که توی طبقه 65 بوده و بالاسرش آتیش سوزی بوده ، با چه امید و پشتکاری میخواسته خودش و برسونه به خارج ساختمون ، دلم میلرزه :(

3- بعد از هفته ای تنهایی اهل بیت از سفر تشریف آوردند و گرمی و نشاط به خانه بازگشت ، البته به همراه اون تنهایی و سکوت هم رفت تا من نفهمم بالاخره دلم برای تنهایی تنگ میشه یا حضور خانواده ؟

4- دچار یک سردرگمی عجیبی شدم ، بین انبوهی از کارهای قابل انجام و انبوهی از گشادی مفرط و انبوهی از کارهای غیر قابل انجام دارم دفن میشم . امیدوارم زودتر خودم و از این بلاتکلیفی ها نجات بدم . هر روز هم میگم از فردا درست میکنم کار رو ولی فردا که میشه خوب .... روز از نو ، روزی از نو .

5- کسی یک برنامه شبیه Calender موبایل نداره که برای کامپیوتر باشه ؟ کارهام رو با آلارم بهم گوشزد کنه ؟ :)

6- بعضی اوقات یک شاخه گل میتونه از خیلی هدیه ها با ارزش تر باشه .


7- پدربزرگی داشتم که خدا رحمتش کنه ، به سن من قد نمیداد ولی نقل قولش رو شنیدم که گفته بوده اگر از کسی کتاب قرض کردید ، مچ دستتون رو بزنید ، اگر به کسی کتاب قرض دادید بازوتونو ! حالا منم داشتم فکر میکردم که یک سال پیش بهترین جزوه دانشگاهیم رو به دوستم قرض دادم :) و حالا بعد از 1 سال هرکاری که میکنم ازش بگیرم ( چون بهش نیاز دارم ) داره میپیچونه ، و امروز که توی SMS براش نوشتم " داداش خوب میپیچونیا " این SMS رو برام پاسخ داد با این مضنون : " آقا یه جزوه دلیلی واسه پیشچوندن نیست . من کاشانم بیام برات میارم " و خدا شاهده چند بار این جمله برات " میارم برات " رو شنیدم از دهنش :)
8- هیچ مطلبی برای این شماره ندارم
9- ماه رمضان به سرعت در حال گذشتن هستش ، بر خلاف سالهای قبل هیچکدوم از سریال های تلویزیون و پیگیری نمیکنم ، بی محتوی و مزخرف ... الان که خوب فکر میکنم میبینم این رو قبلاً هم گفتم ! احتمالاً خواستم تاکیدی باشه مطلبم که هنوز هم سریالها جذاب نشده ، شاید 4-5 شب دیگه ببینم به دلم بشینه ولی ... :)
10- بزرگترین شتاب دهنده جهان ساخته شد ، دو تا پروتون رو خلاف جهت با سرعت نزدیک نور به هم میکوبونند ببینند بعد از انفجار بزرگ چه اتفاقی افتاده ! حالا جالبش اینه که خود انفجار بزرگ یک فرضیه هستش ولی پایداره ، از اون فرضیه ها که میگند : اگر به شما بگند 2 هزار میلیارد ستاره وجود داره شما قبول میکنید اما اگر ببینید جایی نوشته رنگی نشوید حتماً انگشت بهش میکنید :) 10.000 دانشمند توش شرکت کردند ، 10 تا هم ایرانی بودند ( اندکی مایه افتخار ) و نمیدونم چند میلیارد دلار هزینه شد ، ما هنوز هم نمیدونیم ماه قمری کی شروع میشه و کی تموم میشه :)
11- عجب سیاسی شد یهو بالاییه :) شما ببخشید :) من بخدا توکلی نیستم :( اگر فیلترم کنند چیکار کنم ؟ دستم به کجا بند باشه ؟

۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

نادریه

1-
با تو بودن ، هميشه پر معناست
بي تو روحم گرفته و تنهاست
با تو يك كاسه آب ، يك درياست
بي تو ، دردم ، به وسعت صحراست
با تو بودن هميشه پر معناست
با تو آسان هزار كار خطير
با تو ممكن جهاد با تقدير
بي تو ، با غم ، برهنه همچو كوير
با تو يك غنچه ، دشتي از گلهاست
با تو بودن هميشه پر معناست
اي تو ، تعريف ناپذيرترين
بي تو ، من ، كوچك و حقيرترين

2-
در شرايطي كه امكان وصول به قضاوتي عادلانه براي همه كس وجود ندارد ، اين مطلقا مهم نيست كه ديگـران ما را چگونه قضاوت مي كنند، بلكه مهم اين است كه ما در خلوتي سرشار از صداقـت و درنهايت قلبمان ، خويشتـن را چگونه داوري میکنیم
3- دو تا متن بالا از مرحوم نادر ابراهیمی بود ، مردی که من بسیار دوستش میداشتم
4- دومین مدال طلای پارا هم به ایران رسید ، مردی که پس از گرفتن مدال نقره پرتاب دیسک ، نه تنها حرفی از بدشانسی و ... نزد
5- آسمان دلم ، بسیار نورانیست :) هوای آن باز و هیچ ابری دیده نمیشود ! این خبر بسیار خوبی برای صاحب خانه است !
6- وای که چه حال خوبی دارم ! ( شهیار قنبری و من با هم )
7- اثری از سهمیه بندی دیگه خیلی دیده نمیشه ، بجاش صفهای پمپ بنزین ها شلوغتر شده که من هرچی فکر میکنم میبینم خیلی هم به برق مربوط نیست ، به تعدد ماشین ها و کمبود پمپ ها بیشتر ربط داره !
8- امروز میدان آرژانتین یک دستگاه سرویس بهداشتی سیار دیدم ، از اونجایی که موبایلم دوربینش به فنا رفته نشد ازش عکس مناسبی بگیرم ، ولی خودش ابتکار جالبی بود :) البته خیلی هم سیار نبود ! ولی کوچک و جمع و جور بود :) فقط ایکاش فرهنگش هم باهاش بیاد و مورد سوء استفاده معاتید عزیز قرار نگیره
9- ساعت کاری در ماه مبارک رمضان به شدت کاهش پیدا کرده ، طوریک ه تا تکون میخوری همه ادارات تعطیل شده ، من نمیدونم پس کی کار میکنند توی مراکز دولتی ! هر سالی هم که میگذره ، اثر کمتری از اون حال و هوای ماه رمضون های سالهای قبل آدم میبینه ، افراد زیادی توی خیابون هاهستند سر اذان ، روزه خواری و کشیدن و استعمال دخانیات به مراتب دیده میشه و خوب ... شاید مردم دیگه اعتقادی به روزه و درک مردم گرسنه ندارند ، چون خودشون دارند به قشر گرسنه تبدیل میشند که دیگران شاید اونها رو درک کنند :) مثل من ؟ :))

۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبه

بیکار نامه

1- از اینکه علی کریمی برگشت پرسپولیس خیلی خوشحالم :) بیخود و بیجهت !
2- بچه های پارالمپیک دمشون گرم ! اولین روز یه مدال گرفتند :)
3- یک وبلاگی زده شده ، جمعی از اساتید دانشگاه های معتبر ایران به نام " ضد تقلب " یک سری بهش بزنید بد نیست :)
4- یکی از فجایع ما پسرا اینه که فکر میکنیم توی حموم خیلی خوش صدا میشیم ! نمیدونم چرا !
5- آشپزی یکی از کارهای محبوب منه ! هرچند ادعایی توی دست پخت ندارم اما 6 سال زندگی دانشجویی و دادن غذای مزخرف به دوستان خیلی به آشپزی من کمک کرد :) از همه دوستانی که در شهر عزیز ( هوق ! ) کاشان مجبور به تحمل دست پخت اینجانب بودند به شدت معذرت میخوام :)
6- ماه رمضون یکی از خوبی هایی که داره دعای " ربنا " شجریان و اذان مرحوم " موذن زاده اردبیلی " هستش ، خدا اولی و نگهداره و دومی و قرین رحمت ! البته بعد از این دوتا هم که سفره افطار حال و هوای دیگه ای داره :)
7- روزها داره کوتاه میشه و هر روز هوای پاییز بیشتر خودش رو نشون میده ! این یعنی یک خبر خوب ، زمستون که بود میگفتم حتماً تابستون نهایت لذت و میبرم تا یخام آب بشه ، حالا میگم عجب تابستون گرم کوفتی بود !
8- از اینکه 7 مورد اراجیف بنده رو تحمل کردید معذرت میخوام :)

۱۳۸۷ شهریور ۱۵, جمعه

هوم ؟

1- بالای میدون شهرداری ( امین پور فعلی ) یک شهرک به نام بو علی هستش ، خیلی جای جالبیه ، بخصوص دیدی که به شهر داره ، 2 ماه پیش که رفتم ، یک کانکس پلیس گذاشته بودند ، یکمی گیر میدادند ، حق هم داشتند ، امشب که رفتم خبری نبود :) اولین باره که میبینم یه جای پلیس عوض میشه و دیگه نیست :) همیشه بیشتر و بدتر میشد .

2- دیشب یه فیلمی دیدم به نام Premotion اگه اشتباه نکنم ، سرنوشت رو کامل نشون داد که اگر حتی از اتفاقات آینده هم خبر داشته باشی نمیتونی عوضش کنی . یک جمله ای هم توش گفته شد ، یک کشیش گفت : اینکه هر روز از خواب بیدار شی ، خودش یک معجزه هستش ! دیدم راست میگه .

3- اگه زندگی همیشه بر وفق مراد باشه ، دیگه لذتی نداره ، چون چیزی نیست که قدرش رو بدونی .

4- کامپیوتر وسیله ای برای چت کردن و بازی نیست :)

5- بلاگر محبوب من ، دوستت دارم !

6- رفیق من ، سنگ صبور غم ها ، به دیدم بیا که خیلی تنهام :( هیشکی نمیفهمه چه حالی دارم ، چه دنیای رو به زوالی دارم

۱۳۸۷ شهریور ۱۳, چهارشنبه

رمضان کریم

1- بعضی وقتها انقدر آب میخوری که توی شکمت صداش رو میشنوی ، احساس میکنی از حلقت داره میزنه بیرون ولی هنوز تشنه ای و سیراب نشدی ، این میتونه نشونه درد و مرضی باشه که داری ولی نمیدونی اسمش چی میتونه باشه !
2- ماه رمضون دیگه ای اومد ! اولین ماه رمضونی که یادم میاد ، مال زمانیه که چند روزیش افتاده بود توی عید و مردم بعد از افطار تازه به دیدار و عید دیدنی مرفتند ، یادش بخیر :) آخریشم که همین پارسال بود و میشستیم تا حاج یونس و اغما ببینیم تا امین تارخ بی مو که نمیدونم چرا توی همه فیلم هاش گیس های بسیار پرپشت و زلفی بسیار آراسته داره بالاخره تسلیم ابلیس میشه یا با فرشته ها کنار میاد . من عاشق کارهای آریا عظیم نژاد هستم :) حتی نمیدونم چه شکلیه و چند سال داره و ... ولی آهنگساز فوق العاده ای هستش . در زمینه سریال های ماه رمضان همین بس که اولین سریال امسال بقول آشنایان با مرده کشی شروع شد ، چه انتظاری از آخرش ؟
3- هرچی فکر میکنم میبینم محسن نامجو هم یکی از فوق ستاره هایی بود که به یکباره محو شد ، امیدوارم کار جدید خوبی در دست داشته باش.
4- نیاز به یک مسافرت دلخواه ، هر روز بیش از روز قبل خودش رو نشون میده .
5- حتی تحمل نشستن پشت این صفحه رو هم ندارم ، فکر کنم از نظر قوای جسمانی شدیداً تحلیل رفتم که حتی نشستن هم خسته ام میکنه ، من کسی بودم که ساعت ها بدون هیچ خستگی پشت این صفحه مینشستم
6- شماره قبل فقط یک بهانه بود برای اینکه خودم و شما رو بپیچونم و این قضیه رو تموم کنم :) ولاغیر .

۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه

بنتون نامه

1- بعد از گذری بر فروشگاه بنتون - سیسیلی با یکصد هزار تومان هزینه پس از سالها !!! موفق به اخذ و دریافت یک عدد پیراهن و کت تک به سایز و اندازه شدم که البته نظر دوست و همراه و عزیزم در شماره 4 بی تاثیر نبود :)
2- هر روز قصد خوندن زبان انگلیسی رو دارم ، مدتهاست که لای هیچ کتاب زبانی رو باز تکردم و این رو نشونه ضعف خودم میدونم که به زبان به عنوان یک عامل مزاحم در تمامی مراحل زندگی نگاه میکنم . آخرین باری که تلاش کردم زبان بخونم سال 81 بود که آخرش هم با تقلبی روی 20 تومانی موفق به کسب نمره 12 از درس زبان عمومی دانشگاه شدم .
3- هنوز هم یکی از فیووریت های من در زمینه شاعری ترانه و خوانندگی شهیار قنبری هستش ( از زمان اولین وبلاگم که درش تخته شد و بعد هم همین چند روز پیش آدرسش رو عوض کردم و اصلاً دیگه میلی ندارم پست های اون زمان رو بخونم چون تنها نشانه هایی از حماقت هایم توش بجا گذاشته بودم و بچگی ) من به شهیار قنبری علاقه دارم ! بعضی اوقات احساس میکنم چرندیاتی عرض میکنه که حرف دل خیلی از ماهاست وقتی کم میاریم و نمیدونیم چطوری حرفمون رو جمله بندی کنیم .
4- در مورد شماره 3 یکی از آهنگهای شهیار که من کشته مرده اونم ، آهنگی هست بنام کندو و بالطبع Can Do :) در قسمتهایی میگه : کفشای نارنجی تو ، زیباتر از خود غروب ، اهل کجای بندری ؟ کجای آفتاب جنوب ؟ شبیه خاطره نیستی ، حوصله سر نمیبری ، از خواب و از رویا سری ، حتی خوش سلیقه تری . مطمئنم که این رو با مریم بوده :) البته هنوز موفق به تهیه و استفاده از کفش نارنجی برای ایشون نشدم :)
5- در طی اتفاقات بعد از المپیک پکن و اون افتخارات ورزشکاران ! ما ، امروز سرپرست وقت تربیت بدنی مهندس علی آبادی گفتند اگر کم کاری صورت گرفته از جانب ما بوده ، ولی بحث اصلی در این خواهد بود که احتمالاً کم کاری ها به گردن ورزشکاران ما می افتند پس مدیریت محترم سازمان تبرئه میشند :) به امید کسب موفقیت برای تیم پاراالمپیک ( جانبازان معلولین )
6- تصمیم بر آن شده از کمیت بکاهیم و بر کیفیت بیافزاییم :)
7- در آستانه ماه مبارک رمضان ( من که تاحالا روزه نگرفتم :( ) همه چیز گرون شد :) و این خیال مردم رو راحت کرد که مسئولین همه گفتند ما گفته بودیم مردم مشکلی در تهیه کالاها نخواهند داشت ، با این اوصاف واضح و مبرهن هستش که هیچ صحبتی از قیمت نشده که تخم مرغ دانه ای 20 تومان ، شیر پاکتی 100 تومان و ... گرون شده .
8- یاد خاطرات ماه رمضون افتادم که کاشان بودیم ، یادش بخیر ، توی خونه شاید 4 نفر بودیم که هیچ کدوم روزه نگرفته بودیم ، ولی سر اذان سفره ای پهن میکردیم شامل ، کره ، پنیر ، خرما ، نان تازه ، حلوای شکری ، چای ، گاهی هم حلیم و یا آش !! به نهایت لذت افطاری تناول میکردیم و بعد هم با یک تلویزیون خیلی اینچ که هیچ وقت براش آنتن نخریدیم ، به سختی سریال های ماه مبارک و میدیدیم :)
9- تا فردا !!!
10-
هیچ کاری خوشتر از کار تو نیست
هیـچ یـاری مثـل شـهـیار تـو نـیست
کار رفـتن تـا قله ها ، بلنـدی ها ، کـار سـقوط از اوج تـو به زیـر پا
کار خوب قطره قطره باران شدن ، گم شدن در آبی ترین جای دریا
کار به دنیا آمدن ، کار دشـوار ، درک دلتنـگی های زن ، کار ایثار
کار از بر کردن تو ، پیرهن تو، بهترین غزل ، ناز من بهترین کار
کار فهمیدن زن کار تمام وقت من کار خوب سر زدن از عطر تو سر رفتن

۱۳۸۷ شهریور ۸, جمعه

گلواژه

1- چرا دوری میکنیم از اینجا ؟ بیشتر به اینجا سر بزنیم :) به دوستان لینک بدیم ، لینک بگیریم ! از هم سوء استفاده کنیم .
2- بعد از مرتب کردن کتابخانه شخصی زیر کمد و در حال خاک خوردن به این نتیجه غیرقابل باور رسیدم که 73 عنوان کتاب عمرانی و ساختمانی دارم و 29 مورد جزوه درسی ! ولی هنوز هم که یک مطلبی رو میخوام به این نتیجه میرسم که اون کتاب یا جزوه رو ندارم :(
3- اینترنت دزدی باب شده ! یعنی چی ؟ حرف دروغی نمیزنم ، مودم میخریم با سرعت 56 ولی حداکثر میتونیم 30 دریافت داشته باشیم ، توی ADSL هم همین قضایا صادق هستش .
4- افسوس هلیا که نمیدانستی امکان بر همه چیز دست میابد . امکان ، فرمانروای نیرومندترین سپاهانی است که پیروزی را بالای کلاه خودهای خود چو آسمان احساس میکرده اند . دروازه های هر مکان ، انتخاب را محدودیت کرده است . بسا که " خواستن " از تمام امکانات گدائی کند . اما من آن را دوست میدارم که به التماس نیالوده باشد .
5- نادر ابراهیمی و خسرو شکیبایی دو تا محبوبترین فیووریتس های من بودند که هر دو از دست رففتند ، یاد اون شعری افتادم که میگفتیم : بودیم و کسی پاس نمیداشت که هستیم ، باشد که نباشیم و و بدانند که بودیم .
6- به زور که نمیشه کش داد یک مطلب رو :) میشه ؟ پس امروز به همین 6 گزینه بسنده میکنم و میرم سراغ ور رفتن به صفحه تا بتونم یک قسمتی به عنوان لینک به دوستان تهیه کنم .

۱۳۸۷ شهریور ۴, دوشنبه

تحصیلات نامه

1- برای گرفتن نمونه سوالات هر کنکوری ، به سازمان سنجش مراجعه کنید ، یک کتابفروشی کوچولو داره که همه سوالات کنکورها رو داره ، آدرسش هم خیابان کریمخان زند هستش .

2- باید خودمون رو برای روزهای تنهایی آماده کنیم ! روزهایی که دیر یا زود میاند و ما همیشه تجربه اون رو داریم ! ولی این یک تجربه جدیده

3- یکی از فروشگاه های معتبر در زمینه عمران و معماری ، کتابفروشی مرکز تحقیقات مسکن و ساختمانه ، آدرس اونم پایینتر از میدان ولیعصر ، پاساژ تجاری " مرکز کامپیوتر ولیعصر " هستش .

4- امروز توی کتابفروشی یک آقای متشخص که سر و وضعش کاملاً گویای عمرانی بودنش بود ( از خاک روی کفش هاش و لباسهای رنگ خاکیش و سخت جونش ) من و نمیدونم با کی اشتباه گرفته بود ! هی اصرار داشت فکر کن ، من و کجا دیدی ، منم هرچی فکر کردم دیدم هیچ جایی ندیدمش ، گفتم زشته بزنم تو روش که ندیدمش ، باسه همین اسم هرچی شرکت و کارگاه بلد بودم ردیف کردم که شاید توی یکی از اونها بوده باشه ولی خوب الا و بلا نبود :) آخرش هم نفهمیدم من رو با کی اشتباه گرفته ولی میگفت اون همکارت رفت استرالیا ! میخواستم بگم من تا کن سولوقون بیشتر نرفتم ، استرالیام کجا بود :))

5- آتش در دل فکن ، بر پا کن صد شرر ، سوزان ، کوبان ، شکن ! برکش جامی دگر ، زین شام و زین پگاه ، جانی دیوانه خواه

6- هواپیمایی که از قزاقستان عازم تهران بود ، به هر دلیلی دچار سانحه شد و تعدادی از هموطن ها فوت کردند ، حالا من نمیدونم قزلقستان چه کشوریه و چه چیزی داره که حدود 90 نفر یکهو از اون کشور به ایران میاند :(

7- خواستم متن ادبی بذارم ، حوصلم نکشید ! خودتون هر جمله و متن ادبی که خواستید زمزمه کنید .

8- همیشه نباید زیاد بنویسیم که حوصله مردم سر بره ! پس برای امشب بسه :( خودمم حال و حوصله ندارم ! تا شاید فردا .

۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه

سیاست نامه


1- نوشتن وبلاگ ، یکی از سرگرمیهای من میتونه باشه ! اگر همتی باشه ، وبلاگ همیشه یکی از خبر سازترین منابع اطلاعاتی در دنیا بوده ، البته منظورم از همیشه توی همین 7-8-10 سالی هست که راه افتاده ، البته بستگی هم داره این وبلاگ توسط چه کسی نگارش بشه ، چون هیچ حرجی به مطالبی که توش درج میشه نیست ، میتونه وبلاگ یک روزنامه نگار حرفه ای باشه که بنا به شغلش فقط به نشر خبر کمک میکنه ، ممکنه به یک خبرنگار آماتور متعلق باشه که به اخباردست دوم و سوم میپردازه ، حتی ممکنه به یک گروه و تیم تعلق داشته باشه برای نشر اخبار روزمره خودشون ، ممکنه به یک شخصیت سیاسی متعلق باشه که توش به تحلیل و تفسیر یک سری اخبار مخصوص در حیطه خودش میپردازه ، ممکنه به یک شخصیت خیالی متعلق باشه که توش خودش رو جوری که دوست داره معرفی میکنه و الخ ! حالا داشتم فکر میکردم ببینم خودم رو توی کدوم دسته قرار میدم دیدم نمیشه تو هیچ کدوم جا بشم :) گفتم ما رو چه به دسته ، فراجناحی باید فکر کنم ! :)


2- در سیاسیت داخلی ، در هفته دولت قرار داریم ، البته این هفته دولت با هفته های دولت قبلی یک تفاوت عمده داره . در تمامی اخبار شبکه های سیما و صدا و روزنامه های وابسته و غیر وابسته تنها چیزی که میبینیم ، مقایسه نرخ های مختلف ، مثل نرخ آب و برق و گاز و مشترکین تلفن همراه و ثابت و جاده و نفت و بیکاری و تورم و ... هستش ، یک سمت قضیه با افتخار مال سالهای بین 76 تا 84 و سر دیگر قضیه مربوط به سالهای 84 تا اکنون هستش ، کاری که به نظر من نه تنها یک مقایسه ، بلکه یک تخریب همه جانبه نسبت به دولت قبلی و یک تبلیغ انتخاباتی وسیع برای دور آینده ریاست جمهوری رو آدم میبینه .


3- سیاست دانشگاهی : دکتر فرهاد رهبر ، ریاست جدید دانشگاه تهران به نقل از رئیس جمهور بیان کرده که این بازنشستگیهای ، اسمیه و علم بازنشستگی نداره . در حالیکه چندی پیش توی یکی از جراید خوندم که بعضی از اساتید دانشگاهی بنا به دلایل شخصی و کاری دیگه نمیتونند با دانشگاه همکاری کنند ، فکر کنم اعتماد ملی بود ! از طرف دیگه من موندم ، فرهاد رهبر از سردمداران اون نامه اقتصادی معروف به ریاست جمهوری حالا چطور عضو هیات سه نفر کارگروه ریاست جمهوری در زمینه اقتصاد و ریاست دانشگاه تهران رو پذیرفته و دیگه خبری از سایر امضا کنندگان نیست ؟؟؟


4- گزینش : در راستای آخرین گزینش انجام شده از یکی از بستگان سوالی مطرح شده : کفن میت چند تکه داره ؟ شما میدونید ؟


5- نرخ بیکاری نسبت به دولت قبلی و حتی سال گذشته پایینتر رفته ، پس من چرا بیکارم ؟ :-/


6- یکی دیگه از آلبوم هایی که خیلی دوست دارم توی زمینه فولکوریک ، حالا اصلاً نمیدونم این فولکوریک درسته یا نه راجع به این آلبوم ها ولی خوب چون خارجی هستند و مال یک کشور مشخص لابد فولکوریک میشه دیگه ، آلبوم Ortiga هستش ، هرچند که آخرش نفهمیدم به چه زبونی میخونند ، فرانسوریه ، اروپای شرقیه ، چیه :)





7- وزیر ارتباطات به وزیر علوم نامه داده ( حالا اینا که توی هیات دولت همش ور دل هم هستند دیگه نامه نگاری میکنند چرا ؟ ) که بستر استفاده از فیبر های نوری دانشگاهی فراهم شده برای 280 تا دانشگاه و بفرمایید استفاده ، من نگاه کردم دیدم مدتهای مدیدیه سرعت دریافت اطلاعاتیم به زحمت با خطوط Dial Up به 35Kb/s میرسه که حتی اندازه 56.6 نوشته شده روی مودم هم نیست ! حالا من موندم که وقتی خطوط ساده و خانگی ما انقدر ضعیف و نابود تشریف دارند چطوری فیبر نوری رو به 280 تا دانشگاه کشیدند ؟


8- باز هم نیمخوام جو سازی و نشر اکاذیب و تبلیغ علیه نظام و دولت بکنم ، ولی متاسفانه بعضی چیزها برام ثقیله ، یکی از اونها اینه که کشور هنوز موفق به تولید کپسول گاز CNG برای تاکسی ها نشده چطور تونسته کپسول سوخت موشک رو بسازه ؟ ما اصولاً گویا توی تولید چیزهای بسیار بزرگ و بسیار کوچک موفقیم ، توی علم ژنتیک و نانو و ساخت موشک و ماهواره روز به روز پیشرفت میکنیم اما از تولید بعضی چیزهای ساده عاجزیم ، مثل سوزن که هنوز مارک چینی اون فقط توی بازاره :)


9- چقدر سیاسی شدم ، اه اه بدم اومد :(


10- تو اوج هر بی کسی ، همیشه سبز و زنده ، بدون دلواپسی ، پر بزن ای پرنده !


۱۳۸۷ شهریور ۱, جمعه

جمعه نامه




1- اولین و آخرین مدال طلای این دوره مسابقات رو هادی ساعی گرفت ! ایران پس از 14 روز تلاش به رتبه 47 در میان کشورهای شرکت کننده رسید ! در این رتبه بندی کشور ما پایینتر از کشورهای مغولستان ، استونی ، اندونزی ، ازبکستان ، آذربایجان ، ترکیه ، گرجستان ، اتیوپی قرار گرفت ! دستشون درد نکنه ! کشتی ایران به مقام 11 جهان دست پیدا کرد که خود مایه ننگی بر پیکره ورزش ایران بود

2- بازارچه هنر ، چیزی بود که مدتهای مدیدی در کنار خونه ما هر هفته تشکیل میشد و پر بود از خنزل پنزل های باحالی که توی هر سوراخ سنبه ای ممکنه کلی کار ساز باشه ، ولی خوب من دیر کشفش کردم :) پیشنهاد میکنم هفته دیگه ، که احتمالاً آخرین هفته فعالیتش هست یک سری بهش بزنید اگر راه دستتون هست ، پارک هنرمندان ، خیابان ایرانشهر .

3- آلبوم Chants Of India کار Ravi Shankar یکی از زیباترین موسیقیهای فولکوریک در جهان هستش به نظر من ! البته من مدتهای مدیدیه دنبال موسیقی اسکاتلندی که با این نی انبون های 3 کله و اینا میزنند هستم ولی خوب گویا پیدا نمیشه :)



4- گر بر سر نفس خود امیری ، مَردی - ور بر دِگری خُرده نگیری ، مَردی
مردی نـبود فـتاده را پــای زدن-گر دست فتاده ای بگیری ، مردی
گر مرد رهی بر نظر بره باید داشت-خود را نگه از هزار چه باید داشت
در خانه دوستان چو محرم گشتی-دست و دل و دیده را نگه باید داشت
5- اگر یکی از نمیکره های مغز در سنین نوجوانی تخلیه بشه به هر دلیلی ، مغز توانایی این رو داره که وضایف اون نیمه رو در نیمه باقی مانده ترمیم کنه ، البته هرچه جوانتر باشه ترمیم سریعتر و بهتر صورت میگیره ، من همیشه فکر میکردم اگر مغز کوچکترین قسمتش آسیب ببینه مرگ دنبالشه ! نمیدونستم آدم با نصف مغز هم میتونه زندگی کنه :) الله و اکبر .
6- سایت الف به مدیریت احمد توکلی همچنان پیگیر قضایای سخنان رحیم مشایی معاون رئیس جمهور در سازمان میراث فرهنگی و خط انتقال گاز به هند در مورد مردم اسرائیل ، و مدرک ارائه شده از طرف کردان وزیر کشور ! لازم به ذکر هستش که دکتر توکلی بعد از اینکه توسط دادستانی تهران قاضی مرتضوی با بسته شدن سایتش مواجه شد در صدد رفع توقیف اون بر اومده و به نامه نگاری و رایزنی با شخص رئیس محترم قوه قضاییه شده و از قوانین مطبوعاتی و ... سخن میگه ، در حالی که طی سالهای اخیر در صورتی که این اتفاق میافتاد هیچ کسی توجهی نمیکرد که سایتی که توقیف شد برای چه و به دلیل چه بود ! فقط ف.ی.ل.ترینگ اعمال میشد و بس ! نمونش هم وبلاگ خودم بود که هنوزم نفهمیدم چرا فیلتر شد :)
البته نکته قابل توجه ایه که در سایت اسفندیار رحیم مشایی کاملاً از ادامه حضور وی در کابینه دولت نهم حمایت شده است :)
7- هنوز هم 7 دوست دارم ، به بلندای هفت آسمان خوابم میاد :)

8-نکته قابل توجه ، در سایت رحیم مشایی اگر سر زدید ، به سخنان ریاست محترم جمهور در در ششمين همايش گراميداشت هفته جهاني مساجد نسبت به اقدامات دولت نهم توضیحاتی رو دادند که پاراگراف کوچکی از اون رو براتون اینجا میذارم :
وي در ادامه با مقايسه برخي از اقدامات دولت با دوران دولت‌هاي پيشين، تصريح کرد: به عنوان نمونه، ميزان ايجاد نيروگاه و افزايش ظرفيت توليد برق در سال 76 تا 83 مجموعاً 14 هزار و 386 مگاوات بود و اين افزايش از 84 تا 87 يعني در سه سال اخير 14 هزار و 691 مگاوات شده است؛ يعني بيش از 8 سال قبل به ظرفيت توليد برق کشور اضافه شده است و اين ميزان از سال 68 تا 75 نيز حدود 8739 مگا وات بوده است. از سوي ديگر توليد فولاد که در طول 50 سال تا 10.5 ميليون تن رسيده بود، در سه سال گذشته به 15.5 ميليون تن افزايش پيدا کرده است. همچنين زماني که دولت را تحويل گرفتيم توليد سيمان 36 ميليون تن بود و امروز به رقم افتخار آميز 58 ميليون تن رسيده است.
البته من نمیخوام جو سازی ، تبلیغ علیه نظام ، نشر اکاذیب و ... بکنم ، ولی به نظر شما اگر تولید برق نسبت به دولت گذشته تقریباً دوبرابر شده ، پس چرا خاموشی ها نزدیک به صد برابر شده ؟ زمان دولت خاتمی من تنها باری که یادمه برق رفت ، همون شروع جنگ امریکا با عراق بود که نیمی از کشور حدود 7 ساعت برق نداشت ، مثل تهران ! تولید فولاد و سیمان هم که خوب تخصص من و ریاست جمهوره :) هر جا برسیم این رو نشونه رشد میدونیم ! به هر حال عمرانی ، حرف عمرانی رو میفهمه :)





شبانه 1

1- امروز هم از مدال خبری نبود

2- هروقت که شهریور میشه ، من یاد مهر میوفتم ، با اینکه 1 ساله دیگه مهر رنگ و بوی درس رو نداره ، و این دومین مهری هست که بدون اینکه فکر درس باشم باید شروع کنم ، ولی دلم هنوز هم مقداری برای استرس اول مهر تنگ شده ، بخصوص برای هوای خاص اون روز ، شاید هیچ اتفاق و هوای خاصی هم نباشه ، ولی طعم هوا طور دیگه ای هستش ! حالا بیخیال ، هنوز 1 ماه مونده :) ولی خوب دیگه ..

3- طبق ابتکاری جالب ، قبوض تلفن ثابت و همراه همزمان توزیع میشه و به یکباره به قشر آسیب پذیری مثل من آسیبی دهشتناک وارد میشه ! خدا از سرشون نگذره :( چرا سهام های عدالت رو نمیدند آدم یکمی پول در بیاره ؟ راستی به نظر شما تعرفه های تلفن ثابت و همراه هم دارای یارانه ( سوبسید ) هست ؟

4- تا حدودی دلم برای درس و دانشگاه تنگ شده ! ( فکر کنم اینم مربوط به 1 بود )

5- فرهنگسرای پایداری واقع در انتهای خیابان زمرد ، بلوار شهرزاد به نظرم یک جایی اومد که خیلی باحاله ، یک کتابخانه ، 2 زمین اسکواش ، یک سالن چند منظوره ، یک زمین بازی سالنی ، یک سالن ورزش های رزمی ! حیف که به خونمون نزدیک نیست وگرنه فکر کنم هر روز اونجا بودم :)

6- سینما آزادی رو که میستاختند ( منم توش بودم !!! ) همیشه میگفتم سینما که تموم شد دیگه پامو توش نمیذارم بسکه بهم سخت گذشته بود ، ولی بعد از رفتن به سینما قدس و فرهنگ و 1-2 تا سینمای دیگه دیدم عجب جای توپی بوده ، درسته سرویس شدیم تا تموم شد ولی خوب ارزشش و داشت ، امیدوارم مردمی که میرند توش فیلم ببینند و ... یه دستشون درد نکنه هم بگند ! مسئولین محترم سینما که نگفتند :)

7- همینطوری بازم تاکید میکنم 7 دوست دارم :)

8- میخوام برای بار پنجم و ششم در کنکور کارشناسی ارشد شرکت کنم ولی کو همت ؟ :) البته منظورم این نیست که امسال و سال دیگه ! امسال در دو گروه عمران و معماری هر دو شرکت میکنم :)

9-فقط چون 9 دوست داره

10- هرگز سعی نکنید برای یک مسیر مشخص با راننده کل کل کنید ، حتی اگر آشنای نزدیکتون باشه :) چون ممکنه مسیری رو که میشه در 10 دقیقه رفت و از بزرگراه ، در 45 دقیقه و از وسط شهر رد بشه :)

۱۳۸۷ مرداد ۳۱, پنجشنبه

روزها درگذر

1- نخ بخیه جراحی لثه هر روز بیشتر اذیتم میکنه و غلغلکم میده که بکنم درش بیارم ! نمیدونم چرا امروز نرفتم دکتر بخیه رو بکشه ؟ نظر شما چیه که چرا تاحالا نرفتم ؟

2-دیشب بعد از مدتها به یاد سالهای گذشته سری به وبلاگهایی که سال 80 باعث شدند تا من هم یک وبلاگ درست کنم ، زدم ، جالب بودند ، البته اکثرشون طعم خوش ف.ی.لتر رو چشیده اند و خوب ... برای نمونه به پینک فلویدیش ، زهرا ، خورشیدخانوم ، یک وجب خاک اینترنت ، من خودم احسان ، حودر ، صفا در لس آنجلس و ... ! واقعاً یادم افتاد که وبلاگ چی بود و چی شد و چی خواهد شد :) به هر حال دوران دوران ارتباطات سریع و اینترنت هستش :)

3-امروز هم که 13 امین روز المپیک بود ، سرتاسر ناکامی برای ورزشکاران ما بود ! همچنان اثری از شرمساری در بین ورزشکاران ما دیده نمیشه ، همه عنوان میکنند که مصدوم و مجروح بودند :( بعضی وقتها میشینم ورزشهای مختلف رو نگاه میکنم ، میبینم اصلاً تاحالا قیافشم ندیدم ، چه برسه به اینکه ما بخوایم سهمیه داشته باشیم ازش :) ولی کشورهایی مثل گینه بورکینافاسو و ... توش سهمیه دارند و حتی مدال میگیرند ! به هر حال اونها هم گناه دارند :)

4-امشب یکی از دوستان رو دیدم بعد از مدتها ! ( حدود 6 ماه ) :) یاد ایام شباب کردیم و لذتی چند بردیم :)

5-کم کم دارم جون میدم به این وبلاگ ، هر وقت یکم خوشگلتر شد آدرسش رو عمومی میکنم ! خیالتون راحت .. فقط کاش دست و بالم بازتر بود توی طراحی و این قرطی بازیاش !

6-طبق اخبار واصله ، عزت الله انتظامی ، پرویز پرستویی و کیومرث پوراحمد به جرمهایی تحت پیگرد قرار گرفتند ، این انتظامی عزیز همین هفته پیش در کنسرت شهرام ناظری از مردم درخواست کمک کرده بود برای تهیه مالی دیه یک جوون که بعد از رسیدن به سن قانونی در انتظار اعدام بود ! ولی خوب ...

7-از اینکه صفحه سنگین بشه و دیر باز بشه منتفرم !

8-این مدل نوشتن و از هر دری نوشتن اولین تجربه منه ! یکم پرت و پلا میشه ولی خوب شاید چند نوع سلیقه رو با هم پوشش بده .

9-فقط بخاطر اونی که 9 دوست داره :)

۱۳۸۷ مرداد ۳۰, چهارشنبه

یادواره ؟

پارک طالقانی امروز در هوایی ابری و باد و کمی گرد و خاک بسیار لذت بخش ظاهر شد !
دلم برای یک مسافرت تفریحی تنگ شده !
شش شاخه گل رز تقدیم به او :)
نمیدونم مثل اینکه وبلاگ نوشتن یادم رفته :)
هنوز خودم با شکل و شمایل این صفحه مشکل دارم ، به محض اینکه ویرایش این XML رو یاد بگیرم حتماً دستی به سر و روش میکشم ، نگران نباشید :)
مهندس علی آبادی رئیس سازمان تربیت بدنی ، همچنان بر کمیت حضور ورزشکاران در المپیک اصرار داره و اینکه با چه کیفیتی ورزشکاران ما در این رقابتها حاضر شدند در درجه دوم برای ایشان قرار داشت !
اولین مدال تیم اعزامی کشور به چین توسط مراد محمدی گرفته شد !
جایگزین رضازاده در وزنه برداری با اختلاف حدود 40 کیلوگرم در مجموع با نفر اول ، ششم شد !

۱۳۸۷ مرداد ۲۷, یکشنبه

اُلمپیک

همچنان بازیکنان حاضر در المیک چین ، یکی پس از دیگری از گردونه رقابتها حذف میشند ، باشد تا امیدی دیگر !

۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه

کارشناسی ارشد

امروز چهارمین امتحان کارشناسی ارشد رو در دانشگاه پیام نور دادم :) از دولتی و آزاد که خیری نرسید گفتیم بلکه به این حرجی باشه ، جالب در این بود که با توجه به اینکه در رشته مدیریت اجرایی زحمت کشیده بودم و پول داده بودم و فقط 2 کتاب از 5 کتاب مرجع رو روخونی کرده بودم ، انبوهی از اطلاعات مدیریتی رو که خودم دوست داشتم بهشون برسم در سر جلسه بخورد تست ها دادم و با دیدی کاملاً شخصی به زدن تست ها پرداختم و قصد کردم به زودی کتاب جدیدی به نام سیستم های نوین مدیریت تست های مدیریتی رو به تالیف برسونم :)

۱۳۸۷ مرداد ۲۴, پنجشنبه

شروعی دوباره

بعد از چند سال که از بسته شدن وبلاگ قبلی من میگذره ، دوباره تصمیم گرفتم نوشتن رو شروع کنم :) به خودم پس تبریک میگم .انصافاً این بلاگر کولاک میکنه :) من یادمه سال 80 که میخواستم یک وبلاگ بسازم ، مدتهای مدیدی توی وبلاگ های مختلف که الان یا دارند خاک میخورند ، یا آدرسشون یادم رفته و یا توسط مقامات بسته شدند میچرخیدم و با Front Page کار میکردم تا یک قالب درست حسابی پیدا کنم :) ولی الان هی نگاه میکنم همه چیز و آماده میبینم ! دوران عجیبیست ، تکنولوژی با ما چه کارها که نمیکنه :) از اونجایی که فرمت و قالب اون وبلاگم رو خیلی دوست داشتم ، پس حتماً از اون استفاده میکنم باز :)
 
Free Blog Counter.