ایرانیان گاه شب یلدا را تا دمیدن پرتو پگاه در دامنهٔ کوههای البرز به انتظار باززاییدهشدن خورشید مینشستند. برخی در مهرابهها (نیایشگاههای پیروان آیین مهر) به نیایش مشغول میشدند تا پیروزی مهر و شکست اهریمن را از خداوند طلب کنند و شبهنگام دعایی به نام «نی ید» را میخوانند که دعای شکرانه نعمت بودهاست. روز پس از شب یلدا (یکم دی ماه) را خورروز (روز خورشید) و دی گان؛ میخواندند و به استراحت میپرداختند و تعطیل عمومی بود (خرمدینان، این روز را خرم روز یا خره روز مینامیدند). در این روز عمدتاً به این لحاظ از کار دست میکشیدند که نمیخواستند احیاناً مرتکب بدی کردن شوند که میترائیسم ارتکاب هر کار بد کوچک را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ میشمرد.
۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه
بلند شب
ایرانیان گاه شب یلدا را تا دمیدن پرتو پگاه در دامنهٔ کوههای البرز به انتظار باززاییدهشدن خورشید مینشستند. برخی در مهرابهها (نیایشگاههای پیروان آیین مهر) به نیایش مشغول میشدند تا پیروزی مهر و شکست اهریمن را از خداوند طلب کنند و شبهنگام دعایی به نام «نی ید» را میخوانند که دعای شکرانه نعمت بودهاست. روز پس از شب یلدا (یکم دی ماه) را خورروز (روز خورشید) و دی گان؛ میخواندند و به استراحت میپرداختند و تعطیل عمومی بود (خرمدینان، این روز را خرم روز یا خره روز مینامیدند). در این روز عمدتاً به این لحاظ از کار دست میکشیدند که نمیخواستند احیاناً مرتکب بدی کردن شوند که میترائیسم ارتکاب هر کار بد کوچک را در روز تولد خورشید گناهی بسیار بزرگ میشمرد.
۱۳۸۷ آبان ۷, سهشنبه
فراقتیه
برنامهنويس نخستين سوال را مطرح کرد: «فاصله زمين تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اينکه کلمهاى بر زبان آورد دست در جيبش کرد و ۵ دلار به برنامهنويس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چيست که وقتى از تپه بالا ميرود ۳ پا دارد و وقتى پائين ميآيد ۴ پا؟» برنامهنويس نگاه تعجب آميزى کرد و سپس به سراغ کامپيوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طريق مودم بيسيم کامپيوترش به اينترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمريکا را هم جستجو کرد. باز هم چيز بدرد بخورى پيدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونيک فرستاد و سوال را با آنها در ميان گذاشت و با يکى دو نفر هم گپ (chat) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.
بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بيدار کرد و ٥٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ٥٠ دلار را گرفت و رويش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامهنويس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اينکه کلمهاى بر زبان آورد دست در جيبش کرد و ۵ دلار به برنامهنويس داد و رويش را برگرداند و خوابيد ..
۱۳۸۷ آبان ۶, دوشنبه
حکایت
۱۳۸۷ آبان ۵, یکشنبه
بازخوانی اولین بار
۱۳۸۷ آبان ۲, پنجشنبه
دانشجو نامه
مصر: درس می خواند و هر از گاهی بر علیه حسنی مبارک، در و پنجره دانشگاهش را می شکند!
هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختر خوشگلی می شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می کند. سپس ماجراهای عاشقانه و اکشنی( ACTION ) پیش می آید و سرانجام آندو با هم عروسی می کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود!
عراق: مدام به تیر ها و خمپاره های تروریست ها جاخالی می دهد ودر صورت زنده ماندن درس می خواند!
چین: درس می خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را می سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی می فروشد!
اسرائیل: بیشتر واحدهایی که او پاس کرده، عملی است او دوره کامل آموزشهای رزمی و کماندویی را گذرانده! مادرزادی اقتصاد دان به دنیا می آید! (مرگ بر ا س ر ا ئـ ى ل )
گینه بی صاحاب!!: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله ای درس بخواند!
کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و باید باسواد باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری امریکا دعا کند!
پاکستان: او بشدت درس می خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید!
اوگاندا: درس می خواند و در اوقات بیکاری بین کلاس؛ چند نفر از قبیله توتسی را می کشد!انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تا پایان دوره کواترناری!! منقرض می شود ولی آخرین بازماندگان این موجودات هم درس می خوانند!ایران: عاشق تخم مرغ است! سرکلاس عمومی چرت می زند و سر کلاس اختصاصی جزوه می نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می کند! عاشق عبارت « خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را می خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه می گوید! او سه سوته عاشق می شود! اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، و الا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می شود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده؛ که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائیل می دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی دهند! او چت می کند! خیابان متر می کند ودر یک کلام عشق و حال می کند! نسل دانشجوی ایرانی درسخوان در خطر انقراض است!
۱۳۸۷ مهر ۲۰, شنبه
مادرته !
۱۳۸۷ مهر ۱۷, چهارشنبه
۱۳۸۷ مهر ۹, سهشنبه
ستاره ، ستاره شد
زهرا سلطاني، نماينده اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان مستقل دانشگاههاي سراسر كشور که دومين سخنران خانم در اين جمع بود، در مطالب خود انتقادات سنگيني را متوجه برخي دستگاههاي کشور ساخت. وي در سخناني با انتقاد از انتصاب کردان به عنوان وزير کشور از مجلس به خاطر کوتاهي در پرونده پيگيري مدرک کردان انتقاد کرد.
وي گفت: چرا در اين ماجرا قوه قضائيه ورود پيدا نکردهاست؟ چرا مجلس به دقت بررسي نکرده است؟ و چرا خود وزير کشور پاسخگوي رسانهها و مردم نيست؟ وي از خود کردان به علت ايجاد بحران رواني در کشور انتقاد کرد که در اينجا با تکبير پرشور دانشجويان مواجه شد.
رهبر انقلاب هم با لبخند اين صحنه مناظره کردند و در سخناني گفتند: يكى از دوستان، اعتراضهاى صريحى كردند. خصوصيت دانشجو هم همين است. به اشخاص و دستگاهها اعتراضهائى كردند - حالا آن اعتراضها ممكن است وارد باشد، ممكن است وارد نباشد؛ من روى آن نميخواهم قضاوت بكنم - اصل اينكه دانشجو حرفش را روشن و صريح و آشكار بزند و دچار سياسىكارى نشود، چيز مطلوبى است. بدترين اشكال و اشكال وارد بر محيط دانشجوئى اين است كه دانشجو دچار محافظهكارى شود و حرفش را با ملاحظهى موقع و مصلحت خيالى بيان كند؛ نه، دانشجو بايد حرفش را صريح بزند. البته در كنار اين صراحتِ در بيان، صداقت در نيت هم بايد وجود داشته باشد و در كنار او، سرعت در پذيرش خطا؛ اگر ثابت شد كه خطاست. فرق شماى جوان و دانشجو و صادق و پاكيزهدل، با يك آدم سياسىكار بايد در همين باشد؛ حرفتان را صريح بزنيد؛ آنچه را كه ميزنيد، از دل بزنيد؛ و اگر چنانچه معلوم شد كه اشتباه است، سريع پس بگيريد؛ راحت. اين، به نظر من يكى از بهترين شاخصههاى دانشجوئى است. ( قبل و بعد )
2- ببخشید ، عرق ملی ، وطنی نذاشت که اون مطلب از دستم در بره :) برای همین این مطلب رو دوم گذاشتم :( پل نیومن ، مرد محبوب من در دنیای کلاسیک ، فیووریت مرد من در" بوچ کسیدی و ساندنس کید " روز جمعه بر اثر سرطان فوت کرد . یعنی چند سال طول میکشه تا چنین ستاره ای دوباره روی پرده سینما ظهور کنه ؟
عکس پل نیومن در لس آنجلس تامیز
پل نیومن و رابرت ردفورد در پوستر بوچ کسیدی و ساندنس کیدز برنده 4 اسکار
۱۳۸۷ مهر ۸, دوشنبه
برجیه
2- حدود چند ماه قبل CIA شروع به گزينش فرد مناسبي براي انجام كارهاي تروريستي كرد. اين كار بسيار محرمانه و در عين حال مشكل بود؛ به طوريكه تستهاي بيشماري از افراد گرفته شد و سوابق تمامافراد حتي قبل از آنكه تصميم به شركت كردن در دوره ها بگيرند، چك شد.پس از برسي موقعيت خانوادگي وآموزش ها و تستهاي لازم، دو مرد ويك زن ازميان تمام شركت كنندگان مناسب اين كار تشخيص داده شدند. در روز تست نهايي تنها يك نفر از ميان آنها براي اين پست انتخاب مي گرديد. در روز مقرر، مامور CIA يكي از شركت كنندگان را به دري بزرگ نزديك كرد و در حاليكه اسلحه اي را به او مي داد گفت : "- ما بايد بدانيم كه تو همهدستورات ما را تحت هرگونه شرايطي اطاعت مي كني، وارد اين اتاق شو و همسرت را كه بر روي صندلي نشسته است بكش!"مرد نگاهي وحشت زده به او كرد و گفت : " – حتما شوخي مي كنيد، من هرگز نمي توانم به همسرم شليك كنم."مامور CIA نگاهي كرد و گفت : " مسلما شما فرد مناسبي براي اين كار نيستيد."بنا براين آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حاليكه اسحه اي را به او مي دادند گفتند: "- ما بايد بدانيم كه تو همه دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي كني. همسرت درون اتاق نشسته است اين اسلحه را بگير و او بكش " مرد دوم كمي بهت زده به آنها نگاه كرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. براي مدتي همه جا سكوت برقرار شد و پس از 5 دقيقه او با چشماني اشك آلود از اتاق خارج شد و گفت: " – من سعي كردم به او شليك كنم، اما نتوانستم ماشه را بكشم و به همسرم شليك كنم. حدس مي زنم كه من فرد مناسبي براي اين كار نباشم،"كارمند CIA پاسخ داد: "- نه! همسرت را بردار و به خانه برو." حالا خانم شركت كننده باقي مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند: " – ما بايد مطمئن باشيم كه تو تمام دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي كني.اين تست نهايي است. داخل اتاق همسرت بر روي صندلي نشسته است . اين اسلحه را بگير و او را بكش." او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد.حتي قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صداي شليك 12 گلوله را يكي پس از ديگريشنيدند. بعد از آن سر و صداي وحشتناكي در اتاق راه افتاد، آنها صداي جيغ، كوبيده شدن به در و ديوار و ... را شنيدند. اين سرو صداها براي چند دقيقه اي ادامه داشت. سپس همه جا ساكت شد و در اتاق خيلي آهسته باز شد و خانم مورد نظر را كه كنار در ايستاده بود ديدند. او در حاليكه عرق را از پشاني اش پاك مي كرد گفت: "- شما بايد مي گفتيد كه گلوله ها مشقی است است. من مجبور شدم مرتيكه را آنقدر با صندلي بزنم تا بميرد .
3- هوای کاملاً پاییزی ، انسان رو بسوی سرماخوردگی سوق میده ! خطرناکه ، مواظب باشیم :)
4- از اینکه چند بار از کنار کسی رد میشی که دلت میخواد بزنی لهش بکنی ، ولی نمیتونی و مجبوری اصلاً بروی خودت نیاری که میبینیش ، واقعاً بدم میاد
5- از سیاست چه خبر ؟ :) از هاله چه خبر ؟ از کاغذ پاره ها چه خبر ؟ :( حوصلم سر رفت ، سوژه سیاسی نداریم امروز .
6- داداشی ، داداشی ، الهی فدات بشم ، داداش محمد باقرت دورت بگرده ، چی میکشیدی تو ؟ آخرین بار دستت ماری جوانا دیدما !
7- منطقه شمالی تهران ، هر روز خز تر از دیروز :) خیابون کوهستان و خلوتیش ، یادش بخیر ..
۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه
سیماییه
۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه
حاج آقا VS حاج آقا
۱۳۸۷ شهریور ۲۹, جمعه
قدریه
2- تیم اعزامی به پارالمپیک چین برگشت ، با 6 مدال طلا ، 5 نقره و 3 برنز و کسب مقام بیست و یکم :) این نشونه این بود که کل ورزش ما مشکل داره :) وگرنه چطور میشه تیم سالم های ایرات پنجاهم بشه و یدونه مدال طلا و تیم معلولین ما بیستم ؟ البته مشکل عرق ملی جای خودش رو داره که اکثر کسایی که توی پارالمپیک بودند همون کسایی بودند که با همت و پشتکار و نقص عضو به جایی رسیدند و مثل منی که راست راست دارم راه میرم و اگه یذره پام کج بشه آسمون و ریسمون رو به هم میبافم نیستند .
3- من امشب ، با خدای خود ، مناجاتی دگر دارم ، نیایش ها ، به درگاهش ، از این شور و شرر دارم ، ز لطف بی کران او ، تشکرها کنم ، اما ، شکایتها به درگاهش ز سودای بشر دارم
4- خدارو شکر که مشکل اسفندیار هم حل و فصل شد :) ریاست محترم دولت دیروز در نشست خبری خودش فرمودند که ما همگی هیچی حالیمون نیست و کریم و کور و در حق اسفندیار ظلم شده و اصلاً ایشون حرفی از ملت اسرائیل نزده . من حتماً به یک دکتر برای شنوایی سنجی مراجعه میکنم :) اگر گفت مشکلی نداره گوش ها ، حتماً به یک متخصص اعصاب و روان مراجعه میکنم تا مشکل توهم هایی که دارم رو برطرف کنه .
5- همیشه میخواستند بگند چپ کسی پره ، میبستندش به آیات عظام و دین و ایمان و اسلام و حوزه علمیه ولی چپ رئیس ما انقدر پره که میگه هرچقدرم انسان های محترمی هستند ( مراجع رو گفته گویا ) ولی نمیشه توی تصمیمات دولت دخالت کنند ! ( یه چیزی تو مایه های اینکه به کسی چه من چیکار میکنم ولی ادبی و محترمانه اش )
6- این احمد توکلی کلاً شده برنامه هر شب من ، اصلاً حوصله ندارم ازش لینک بردارم ولی خوب گذاشته پشتش و در و دیوار و داره به هم میبافه و انبوهی از منتقدین و مشوقین دورش جمعند ، خدا آخر و عاقب همه مارو بخیر کنه .
7- سریال های ماه مبارک بصورت پیگیری داره پخش میشه ، البته از امشب یکمی قر و قاطی شد برنامه ها و یکی دوتاش کنسل شد و جابجا شد تا بعد از ایام مبارک . خیلی به سریال بزنگاه گیر داده بودند ، که آی چنینه و چنانه و بد آموزی داره و مردم و از راه بدر میکنه و ... که حوصله ندارم بگردم دنبال لینکش بینم توی کدوم خبرگذاری نقدش کرده بودند که آره اشاعه مصرف مواد مخدر میکنه ، از الفاظ رکیک توش استفاده میشه ، بی حرمتی به مرده و پدر و نشون میده که گربه میندازند روی میت یا میره توی توالت میگه بوی پدر و میده ، فقط ما یادمون رفته همین اصطلاحات بارها توی فیلم اخراجی ها بکار رفته شد چه بسا بدتر و رکیک تر:( ولی خوب ، متاسفانه مردم ایران حافظظه کوتاه مدت بسیار عالی دارند و سریعاً در مقابل چیزی که میبینند جبهه میگیرند و چند هفته بعدش هم کلاً یادشون میره :) مثلاً همین الان بری بپرسی توی سریال پاورچین چه فرق هایی با نقطه چین داشت عمراً بیشتر از 10 نفر یادشون بیاد که اصلاً چی بود این سریال ها ولی خوب ، ما انسان هایی هستیم که سالهاست داریم محکوم میکنیم ، سیاست داخلی ، سیاست خارجی ، سیاست عمه جان محترم ، سیاست های همسایه بغلی توی مستاجر گرفتند ، سیاست ها حاج خانوم فلانی توی مراسم بزرگداشت فلان و ... آری به محکوم کردن و انتقاد کردن عادت کردیم . سریال مثل هیچ کس که از شبکه دو پخش میشه باز حداقل یک کمی اجتماعی تره ، هرچند که خیلی خشک و بی برنامه پیش میره و خیلی حرص در بیار میشه ولی باز موضوعی که توش انتخاب شده به نظر من بهتره ، حداقل اینه که موضوعیه که توی جامعه ما غریبه نیست و دیدم انسان هایی رو که سر همین ارث و میراث چه کارها که نکردند . اما در مورد معصومه خدا بیامرز یا " روز حسرت " ، من کلاً دلم نمیخواد سر به تن این پوریا پورسرخ باشه :) از اون زمان وفا تا همین الانش که پسر حاج رضاست ، همیشه صداش توریه که انگار همین الان 200 تا پله رو بالا اومده ، داره نفس نفس میزنه توی سریال ، سریعاً جوگیر دوستش میشه که دلم میخواد بزنم زیر گوشش انقدر راحت و آروم صحبت میکنه ، بدون هیچ گونه استرسی ، انگار به راحتی داره متن مقابلش رو که تا حدی حفظ کرده میگه ، البته خوب همینطوریم هست :) صد در صد رئیس الوزرا ما بهتر از ایشون متن هاشون و حفظ میکنند و با احساس بیشتری بیان ! سریال شبکه تهران رو هم که اصلاً نگم بهتره که واقعاً هیچ حرفی برای گفتن نداره :) کلاً حیف برق و پولی که صرف اینها شده !
8- به حق همین شب های عزیز قدر ، یه 4-5 شب تحمل کنیم ، بد قلقی نکنیم ، با مردم کنار بیایم ، با هم دوست باشیم ، این چند روزه به خوبی و خوشی و آدمیت بگذره خداییش صواب داره .
9- نمیترسم از فتنه طوفان ، دلی چون دریای خزر دارم ، به بیتابی قلب عاشق ها ، پیامی از شمس و قمر دارم ... دلا امشب سفر دارم ، چه سودایی ...
۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه
بنزینیات
۱۳۸۷ شهریور ۲۲, جمعه
تولد
۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه
119 یا 911
۱۳۸۷ شهریور ۱۹, سهشنبه
نادریه
بي تو روحم گرفته و تنهاست
با تو يك كاسه آب ، يك درياست
بي تو ، دردم ، به وسعت صحراست
با تو بودن هميشه پر معناست
با تو آسان هزار كار خطير
با تو ممكن جهاد با تقدير
بي تو ، با غم ، برهنه همچو كوير
با تو يك غنچه ، دشتي از گلهاست
با تو بودن هميشه پر معناست
اي تو ، تعريف ناپذيرترين
بي تو ، من ، كوچك و حقيرترين
2-
۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبه
بیکار نامه
۱۳۸۷ شهریور ۱۵, جمعه
هوم ؟
2- دیشب یه فیلمی دیدم به نام Premotion اگه اشتباه نکنم ، سرنوشت رو کامل نشون داد که اگر حتی از اتفاقات آینده هم خبر داشته باشی نمیتونی عوضش کنی . یک جمله ای هم توش گفته شد ، یک کشیش گفت : اینکه هر روز از خواب بیدار شی ، خودش یک معجزه هستش ! دیدم راست میگه .
3- اگه زندگی همیشه بر وفق مراد باشه ، دیگه لذتی نداره ، چون چیزی نیست که قدرش رو بدونی .
4- کامپیوتر وسیله ای برای چت کردن و بازی نیست :)
5- بلاگر محبوب من ، دوستت دارم !
6- رفیق من ، سنگ صبور غم ها ، به دیدم بیا که خیلی تنهام :( هیشکی نمیفهمه چه حالی دارم ، چه دنیای رو به زوالی دارم
۱۳۸۷ شهریور ۱۳, چهارشنبه
رمضان کریم
۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه
بنتون نامه
۱۳۸۷ شهریور ۸, جمعه
گلواژه
۱۳۸۷ شهریور ۴, دوشنبه
تحصیلات نامه
2- باید خودمون رو برای روزهای تنهایی آماده کنیم ! روزهایی که دیر یا زود میاند و ما همیشه تجربه اون رو داریم ! ولی این یک تجربه جدیده
3- یکی از فروشگاه های معتبر در زمینه عمران و معماری ، کتابفروشی مرکز تحقیقات مسکن و ساختمانه ، آدرس اونم پایینتر از میدان ولیعصر ، پاساژ تجاری " مرکز کامپیوتر ولیعصر " هستش .
4- امروز توی کتابفروشی یک آقای متشخص که سر و وضعش کاملاً گویای عمرانی بودنش بود ( از خاک روی کفش هاش و لباسهای رنگ خاکیش و سخت جونش ) من و نمیدونم با کی اشتباه گرفته بود ! هی اصرار داشت فکر کن ، من و کجا دیدی ، منم هرچی فکر کردم دیدم هیچ جایی ندیدمش ، گفتم زشته بزنم تو روش که ندیدمش ، باسه همین اسم هرچی شرکت و کارگاه بلد بودم ردیف کردم که شاید توی یکی از اونها بوده باشه ولی خوب الا و بلا نبود :) آخرش هم نفهمیدم من رو با کی اشتباه گرفته ولی میگفت اون همکارت رفت استرالیا ! میخواستم بگم من تا کن سولوقون بیشتر نرفتم ، استرالیام کجا بود :))
5- آتش در دل فکن ، بر پا کن صد شرر ، سوزان ، کوبان ، شکن ! برکش جامی دگر ، زین شام و زین پگاه ، جانی دیوانه خواه
6- هواپیمایی که از قزاقستان عازم تهران بود ، به هر دلیلی دچار سانحه شد و تعدادی از هموطن ها فوت کردند ، حالا من نمیدونم قزلقستان چه کشوریه و چه چیزی داره که حدود 90 نفر یکهو از اون کشور به ایران میاند :(
7- خواستم متن ادبی بذارم ، حوصلم نکشید ! خودتون هر جمله و متن ادبی که خواستید زمزمه کنید .
8- همیشه نباید زیاد بنویسیم که حوصله مردم سر بره ! پس برای امشب بسه :( خودمم حال و حوصله ندارم ! تا شاید فردا .
۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه
سیاست نامه
۱۳۸۷ شهریور ۱, جمعه
جمعه نامه
2- بازارچه هنر ، چیزی بود که مدتهای مدیدی در کنار خونه ما هر هفته تشکیل میشد و پر بود از خنزل پنزل های باحالی که توی هر سوراخ سنبه ای ممکنه کلی کار ساز باشه ، ولی خوب من دیر کشفش کردم :) پیشنهاد میکنم هفته دیگه ، که احتمالاً آخرین هفته فعالیتش هست یک سری بهش بزنید اگر راه دستتون هست ، پارک هنرمندان ، خیابان ایرانشهر .
شبانه 1
2- هروقت که شهریور میشه ، من یاد مهر میوفتم ، با اینکه 1 ساله دیگه مهر رنگ و بوی درس رو نداره ، و این دومین مهری هست که بدون اینکه فکر درس باشم باید شروع کنم ، ولی دلم هنوز هم مقداری برای استرس اول مهر تنگ شده ، بخصوص برای هوای خاص اون روز ، شاید هیچ اتفاق و هوای خاصی هم نباشه ، ولی طعم هوا طور دیگه ای هستش ! حالا بیخیال ، هنوز 1 ماه مونده :) ولی خوب دیگه ..
3- طبق ابتکاری جالب ، قبوض تلفن ثابت و همراه همزمان توزیع میشه و به یکباره به قشر آسیب پذیری مثل من آسیبی دهشتناک وارد میشه ! خدا از سرشون نگذره :( چرا سهام های عدالت رو نمیدند آدم یکمی پول در بیاره ؟ راستی به نظر شما تعرفه های تلفن ثابت و همراه هم دارای یارانه ( سوبسید ) هست ؟
4- تا حدودی دلم برای درس و دانشگاه تنگ شده ! ( فکر کنم اینم مربوط به 1 بود )
5- فرهنگسرای پایداری واقع در انتهای خیابان زمرد ، بلوار شهرزاد به نظرم یک جایی اومد که خیلی باحاله ، یک کتابخانه ، 2 زمین اسکواش ، یک سالن چند منظوره ، یک زمین بازی سالنی ، یک سالن ورزش های رزمی ! حیف که به خونمون نزدیک نیست وگرنه فکر کنم هر روز اونجا بودم :)
6- سینما آزادی رو که میستاختند ( منم توش بودم !!! ) همیشه میگفتم سینما که تموم شد دیگه پامو توش نمیذارم بسکه بهم سخت گذشته بود ، ولی بعد از رفتن به سینما قدس و فرهنگ و 1-2 تا سینمای دیگه دیدم عجب جای توپی بوده ، درسته سرویس شدیم تا تموم شد ولی خوب ارزشش و داشت ، امیدوارم مردمی که میرند توش فیلم ببینند و ... یه دستشون درد نکنه هم بگند ! مسئولین محترم سینما که نگفتند :)
7- همینطوری بازم تاکید میکنم 7 دوست دارم :)
8- میخوام برای بار پنجم و ششم در کنکور کارشناسی ارشد شرکت کنم ولی کو همت ؟ :) البته منظورم این نیست که امسال و سال دیگه ! امسال در دو گروه عمران و معماری هر دو شرکت میکنم :)
9-فقط چون 9 دوست داره
10- هرگز سعی نکنید برای یک مسیر مشخص با راننده کل کل کنید ، حتی اگر آشنای نزدیکتون باشه :) چون ممکنه مسیری رو که میشه در 10 دقیقه رفت و از بزرگراه ، در 45 دقیقه و از وسط شهر رد بشه :)
۱۳۸۷ مرداد ۳۱, پنجشنبه
روزها درگذر
2-دیشب بعد از مدتها به یاد سالهای گذشته سری به وبلاگهایی که سال 80 باعث شدند تا من هم یک وبلاگ درست کنم ، زدم ، جالب بودند ، البته اکثرشون طعم خوش ف.ی.لتر رو چشیده اند و خوب ... برای نمونه به پینک فلویدیش ، زهرا ، خورشیدخانوم ، یک وجب خاک اینترنت ، من خودم احسان ، حودر ، صفا در لس آنجلس و ... ! واقعاً یادم افتاد که وبلاگ چی بود و چی شد و چی خواهد شد :) به هر حال دوران دوران ارتباطات سریع و اینترنت هستش :)
3-امروز هم که 13 امین روز المپیک بود ، سرتاسر ناکامی برای ورزشکاران ما بود ! همچنان اثری از شرمساری در بین ورزشکاران ما دیده نمیشه ، همه عنوان میکنند که مصدوم و مجروح بودند :( بعضی وقتها میشینم ورزشهای مختلف رو نگاه میکنم ، میبینم اصلاً تاحالا قیافشم ندیدم ، چه برسه به اینکه ما بخوایم سهمیه داشته باشیم ازش :) ولی کشورهایی مثل گینه بورکینافاسو و ... توش سهمیه دارند و حتی مدال میگیرند ! به هر حال اونها هم گناه دارند :)
4-امشب یکی از دوستان رو دیدم بعد از مدتها ! ( حدود 6 ماه ) :) یاد ایام شباب کردیم و لذتی چند بردیم :)
5-کم کم دارم جون میدم به این وبلاگ ، هر وقت یکم خوشگلتر شد آدرسش رو عمومی میکنم ! خیالتون راحت .. فقط کاش دست و بالم بازتر بود توی طراحی و این قرطی بازیاش !
6-طبق اخبار واصله ، عزت الله انتظامی ، پرویز پرستویی و کیومرث پوراحمد به جرمهایی تحت پیگرد قرار گرفتند ، این انتظامی عزیز همین هفته پیش در کنسرت شهرام ناظری از مردم درخواست کمک کرده بود برای تهیه مالی دیه یک جوون که بعد از رسیدن به سن قانونی در انتظار اعدام بود ! ولی خوب ...
7-از اینکه صفحه سنگین بشه و دیر باز بشه منتفرم !
8-این مدل نوشتن و از هر دری نوشتن اولین تجربه منه ! یکم پرت و پلا میشه ولی خوب شاید چند نوع سلیقه رو با هم پوشش بده .
9-فقط بخاطر اونی که 9 دوست داره :)
۱۳۸۷ مرداد ۳۰, چهارشنبه
یادواره ؟
دلم برای یک مسافرت تفریحی تنگ شده !
شش شاخه گل رز تقدیم به او :)
نمیدونم مثل اینکه وبلاگ نوشتن یادم رفته :)
هنوز خودم با شکل و شمایل این صفحه مشکل دارم ، به محض اینکه ویرایش این XML رو یاد بگیرم حتماً دستی به سر و روش میکشم ، نگران نباشید :)
مهندس علی آبادی رئیس سازمان تربیت بدنی ، همچنان بر کمیت حضور ورزشکاران در المپیک اصرار داره و اینکه با چه کیفیتی ورزشکاران ما در این رقابتها حاضر شدند در درجه دوم برای ایشان قرار داشت !
اولین مدال تیم اعزامی کشور به چین توسط مراد محمدی گرفته شد !
جایگزین رضازاده در وزنه برداری با اختلاف حدود 40 کیلوگرم در مجموع با نفر اول ، ششم شد !






